غرقه دریای عشقیم از کنار ما مپرس
خانه بر دوشیم چون موج از دیار ما مپرس
نخل سروستان تصویریم بر از ما مخواه
خار خشک بوستانیم از بهار ما مپرس
ما و زلف او به یک طالع ز مادر زادهایم
میشوی آشفته حال از روزگار ما مپرس
مشهد ما را فروغ شمع میداند کجاست
مشرب پروانه داریم از مزار ما مپرس
روز و شب در کوره دهریم با صد پیچوتاب
در گداز امتحانیم از غبار ما مپرس
ما و دل ماتیم در این عرصه شطرنج دهر
جان و دل را تا نبازی از قمار ما مپرس
کشته صبح بناگوش و هلاک کاکلیم
بیش از این قصاب از لیل و نهار ما مپرس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف حال کسانی میپردازد که در عشق غرق شدهاند و خود را در حالتی سرگردان و بیخانمان تشبیه میکنند. شاعر به تکهتکهای از زندگی و عشق میپردازد و میگوید که نباید درباره ما از چیزهایی که از ظاهر و رفتارمان میفهمی، قضاوت کنی. اشاره به عدم ثبات و ناپایداری زندگی در این دنیا دارد و همچنین به این نکته میپردازد که ما و عشق در یک سرنوشت مشترک هستیم. در نهایت، شاعر از مشکلات و چالشهای زندگی سخن میگوید و میگوید که ما در این عرصه دچار سختیها و آزمونهای زیادی هستیم و از دیگران میخواهد که دربارهٔ ما قضاوت نکنند.
هوش مصنوعی: ما در دریای عشق غرق شدهایم، پس از ما چیزی نپرسید. ما مانند موجها در حال سفر هستیم و خانهای نداریم، پس از سرزمین ما هم سوال نکنید.
هوش مصنوعی: ما تصویری از نخل سروستان هستیم و از ما انتظار نداشته باش که مثل گلهای تازه و سرسبز باشیم؛ ما مانند خارهای خشک در بوستان هستیم. درباره بهار و زیبایی ما سوال نکن.
هوش مصنوعی: ما و زلف او در سرنوشتی مشترک متولد شدهایم. اگر از حال ما بیخبر هستی، نپرس که چطوریم، چرا که اوضاعمان به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: مشهد برای ما مانند نوری درخشان است. جایی که روح ما به آنجا پرواز میکند و از محل زندهبودن ما هیچ نپرسید.
هوش مصنوعی: ما در این روزها و شبها در شرایط سخت و دشوار به سر میبریم و در حال گذراندن آزمایشهای مشکل هستیم. نباید از ما درباره مشکلات و غبارهایی که داریم بپرسی.
هوش مصنوعی: ما و دلمان در این بازی زندگی مانند مهرههای شطرنج هستیم. جان و دلمان را تا زمانی که چیزی را از دست ندادهایم، از ما نپرس.
هوش مصنوعی: عشق و زیباییهای صبح، بزرگتر از آن است که حتی قصابها در روز و شب ما میبینند و درک میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما به دل شادیم از باغ و بهار ما مپرس
در جهان عشق زادیم از دیار ما مپرس
دوش در یک بزم با او تا سحر می خورده ایم
نرگس مخمور او بین وز خمار ما مپرس
هر شکایت بود از فرقت به خلوت گفته شد
[...]
دیده را کردی سفید، از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی، از شبهای تار ما مپرس
آنچه میافتد به دام ما به غیر از رخنه نیست
طالع رمکرده بنگر از شکار ما مپرس
دین و دنیاباز و عالمسوز و ساماندشمنیم
[...]
هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس
رفته ایم از خویش بیرون از دیار ما مپرس
کوه تمکین حبابیم از شکیب مامگوی
جلوه موج سرابیم از قرار ما مپرس
بید مجنونیم برگ ما زبان خامشی است
[...]
سرنوشتی غیر بی برگی ندارد نخل ما
تخته مشق خزانیم، از بهار ما مپرس
قسمت دنیی و عقبی، پشت و روی کار ماست
روی کار ما ببین، از پشت کار ما مپرس
عاشق یاریم اما نام یار ما مپرس
بینصیبان دیاریم از دیار ما مپرس
بحر مالامال دردیم و ز ساحل بینصیب
ما که پا تا سر میانیم از کنار ما مپرس
عشق ما را خاک کرد و خاک ما بر باد داد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.