اول به نام آنکه زد این بارگاه را
افروخت شمع مشعله مهر و ماه را
برپای کرد زنگی شب را ز تخت ظلم
بر جا نشاند روز مرصّع کلاه را
خفتان نقره کرد برون از تن جهان
پوشاند بر سپهر لباس سیاه را
رخسار و زلف و چشم و خط و خال آفرید
آنگاه داد راه تماشا نگاه را
صف بست دور چشم سیه چون دو پادشاه
از هر طرف ز لشکر مژگان سپاه را
بر سنگ داده گوهر و بر نیش داده نوش
خاصیّت تمام رسانده گیاه را
بر پیش بحر رحمت او جمله قطرهایم
قصاب غم مدار چو کردی گناه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها به زیبایی و خالقیت الهی اشاره دارند. شاعر از خداوند سخن میگوید که ابتدا این دنیا را خلق کرده و نور و روشنایی را به وجود آورده است. ظلمت شب به وسیله روز برطرف شده و زیباییهای طبیعی، مانند گل و گیاه، به زمین بخشیده شده است. شاعر به مقایسه زیباییهای انسانی و الهی پرداخته و به خوبی یادآور میشود که ما همگی در این دنیا در برابر رحمت الهی هستیم و نباید نگران گناهان خود باشیم. به طور کلی، متن بیانگر عظمت خداوند و زیباییهای آفرینش است.
هوش مصنوعی: در ابتدا به نام کسی که این کاخ را بنا نهاد و چراغهای خورشید و ماه را روشن کرد.
هوش مصنوعی: شبانگاه زنجیری را برپا کرد و از تخت ستم برچید و روز با کلاهی زیبا نشسته است.
هوش مصنوعی: آهوی نقرهای که بر تن خود دارد، از دنیا جدا شده و به آسمان پوششی سیاه داده است.
هوش مصنوعی: او (محبوب) با زیباییهایی همچون چهره، مو، چشم، خط و خال خود، دنیایی از زیبایی را خلق کرده است و سپس به تماشاچیان اجازه میدهد که به تماشای این زیباییها بپردازند.
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه مانند دو پادشاه از هر طرف با لشکری از مژگان، صف بستهاند.
هوش مصنوعی: بر روی سنگ، جواهرهایی قرار داده شده و بر روی نیش، نوشی خاص وجود دارد؛ این نشان میدهد که هر گیاهی خاصیتهای کامل و ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: ما در برابر دریای رحمت او مانند قطرهای بیش نیستیم، پس ای قصاب غم، وقتی که گناهی کردهایم، چرا باید غمگین باشیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو بتاب کردی زلف سپاه را
در تو بماند چشم به خوبی سیاه را
ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری
در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را
گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو
[...]
خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را
روبد بدیده پیشش صد راه راه را
شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او
گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را
گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد
[...]
مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه
جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را
خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا
در کار این سپید کند آن سیاه را
ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را
وی ملک را فریضه تر از نور ماه را
ای نقش بند دولت بند قبای تو
فر همای داد به سربر کلاه را
روزی که بر نشینی تاج سفیده دم
[...]
آن روی بین که حسن بپوشید ماه را
وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را
من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست
بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را
گر صورتی چنین به قیامت برآورند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.