ای ذات پاکت از همه ماسوا، سوا
وز درگه تو یافته هر بینوا، نوا
انعام توست بر همه خاص و عام، عام
تشریف توست بر قد هر نارسا، رسا
گمگشتگان وادی جهل مرکبیم
راهی ز روی مرحمت ای رهنما، نما
ما را چو حاصلی نبود غیر معصیت
ای وای اگر دهی تو روز جزا، جزا
در دم چهار موجه دریای خون شود
در کشتیای که نیست در آن ناخدا، خدا
پنهان ز خلق تکیه زدن بر سر سریر
بهتر ز طاعت به سر بوریا، ریا
قصاب خسته دل به جناب تو کرده رو
او را ببخش زین در دارالشفا، شفا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ذات پاک خداوند و نعمتهایش میپردازد. شاعر از موقعیت دشوار انسانها در دنیای پر از جهل و گمراهی صحبت میکند و از خدا درخواست راهنمایی میکند. او به ناتوانی و گناهکاری خود اعتراف کرده و از خداوند میخواهد که در روز حسابرسی به او رحم کند. در نهایت، شاعر به سراغ خداوند میرود و درخواست شفا برای کسی که در درد و رنج است، میکند. شعر بیانگر نیاز و امید انسان به رحمت و بخشش الهی است.
هوش مصنوعی: ای ذات پاک تو از همه چیز و همه کس جدا هستی و هر نیازمند و بیچارهای در درگاه تو صدایی را یافته است.
هوش مصنوعی: نعمت و بخشش تو به همه مردم، چه خاص و چه عام، تعلق دارد. عموم مردم به خاطر جایگاه تو، به هر اندازه که توانایی دارند، به کمال و درک میرسند.
هوش مصنوعی: ما در دام نادانی گرفتار شدهایم و در این راه به راهنمایی و محبت تو نیاز داریم تا ما را به سوی درست هدایت کنی.
هوش مصنوعی: ما هیچ چیز خوبی نداریم جز گناه. وای بر ما اگر در روز قیامت، جزای ما تنها گناهمان باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که دریا به طوفانی میشود و موجهای خشمگین و خطرناک برمیخیزند، کشتیای که بدون ناخدا باشد، به سوی نابودی خواهد رفت. در چنین موقعیتی، تنها خداوند میتواند نجاتدهنده باشد.
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان بهطور مخفیانه قدرت و مقامش را داشته باشد تا اینکه با صداقت ولی در شرایط سخت و دشوار خدمت کند. در واقع، نگاه به ظواهر و ریا در عبور از مشکلات، بهخوبی نشاندهنده عمق تفکر است.
هوش مصنوعی: قصاب دلسختی که دلتنگ و خسته است، در برابر تو روی آورده است؛ او را ببخش چرا که اینجا دارالشفاست و امیدی به شفا دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.