جراحات دلم را تازه کرد آن یار روحانی
که ما در هر جدیدی لذتی داریم، اگر دانی
طریق عشق ورزیدن، ز جان خویش ترسیدن
محال امریست ناممکن، چرا در بند امکانی؟
گهی از چشم مخمورش سخن رانم، زهی مستی!
گهی در زلف او پیچم، زهی سودای طولانی
مرا گویی که: بانی سعادتهاست عشق ما
چه سازم چاره؟ چون در دل خرابی میکند بانی
به درد دوست بیرون شو ز دنیی، زان که در عقبی
غلام خاص آن باشد که دارد داغ سلطانی
جبین بر آستان دوست باید سود و فرسودن
چنین بردند مردان پیش کار خود به پیشانی
به بزم عاشقان، صوفی، ملاف از درد دوشینه
میان مجلس رندان چه جای این گران جانی؟
برآور از گریبان سر، ببین کز پرتو رویش
دو عالم شعشعانی شد، چرا سر در گریبانی؟
بیان دین و ملت کن، به معنی، گر خلیلی تو
ید بیضا عیان فرما، اگر موسی عمرانی
چه محرومی؟ چه ناقابل؟ که در عمری ندانستی
رموز سر عاشق را ز تسویلات شیطانی
ز «کان الله » خبر داری، بگو کان چیست در معنی
ز صد گوهر یکی بنما، اگر در اصل ازین کانی
به پای عقل نتوان رفت ازین دریای بیپایان
مگر حیران شوی، ای دل، به حیرانی به حی رانی
دوای درد باطن را ز اهل عقل کمتر جو
که از موری مسلم نیست اعجاز سلیمانی
هزار الله اکبر گفت جان من، بحمدالله
که جامی نوش کرد از دست سرمستان سبحانی
بیا ای عشق خوش حالت، که هم ریشی و هم مرهم
تویی کشتی، تویی دریا، تو نوحی، هم تو توفانی
ز خود جوهر چه میجویی، که هم دریا و هم جویی
تویی معشوقه و عاشق، که هم جانی و جانانی
سخن کز روی حق باشد، بر او کس را چه دق باشد؟
چو با حق متفق باشد، چه سریانی، چه عبرانی؟
ترا چون آینه گوید که: زشتی و سیهرویی
چو از رویش خجل گردی، ازو چون رو نگردانی؟
مسلمانان به عرض و نفس و مالند از تو ناایمن
ز گبران کمتری، اما به قول خود مسلمانی
سواد ظلمت کفر است در سیمای تو پیدا
دل دانای درویشان سجنجلهای ایمانی
چو دونان بهر یک من نان ز یک منّان مشو غافل
به یک منان توجه کن، چرا در بند دو نانی؟
رضای حق نگردد جمع هرگز با هوای تو
نگر: تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی!
اگر با عشق همراهی، برو نوبت بزن شاهی
رسید از ماه تا ماهی عنایتهای ربانی
مگو: همچون منی را کی به وصلش دسترس باشد؟
سعادت را که میداند؟ مگر باشد که بتوانی
برو خود را نکو بشناس، کاندر عرصه عالم
همه فرعند و تو اصلی، همه جسمند تو جانی
به روز وصل جانبازی قاسم دید، جانان گفت :
«سقاک الله » و طوبی لک که در این عید قربانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعرگونه در مورد عشق و جراحات ناشی از آن سخن میگوید. شاعر به بیان احساسات عاشقانه و سختیهای عشق میپردازد و به دشواریهایی که در این مسیر وجود دارد، اشاره میکند. او عشق را عاملی برای خوشبختی و در عین حال منبع درد و رنج میداند. شاعر به میهمانیهای عاشقانه و پیوند عمیق روحی میان عاشق و معشوق اشاره میکند. در نهایت، به خطراتی که در جهان مادی وجود دارد و همچنین به ارزشهای روحانی و اسرار عشق میپردازد، و بر لزوم شناخت واقعی خود تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دل من را آن دوست روحانی با حضورش جراحی کرد و تازه کرد. ما در هر چیز تازهای که به زندگیمان میآید، لذتی پیدا میکنیم، اگر تو این را بدانی.
هوش مصنوعی: روش عاشقانه زندگی کردن و از جان خود ترسیدن، کاری غیرممکن است. پس چرا خود را به محدودیتها و امکانها محدود میکنی؟
هوش مصنوعی: گاهی با حالتی مست و سِحرآمیز دربارهاش سخن میگویم، و گاهی در زلفهایش غرق میشوم و به شیفتگی عمیقی فرو میروم.
هوش مصنوعی: تو میگویی که عشق ما باعث خوشبختیهاست، اما من چه کار میتوانم بکنم وقتی که عشق در دل من ویرانی به وجود میآورد؟
هوش مصنوعی: از دنیای مادی و مشکلاتش جدا شو و به درد و سختیهای دوست رسیدگی کن، زیرا در آخرت، کسی که به این جاودانگی و عشق واقعی دست یابد، مورد توجه خاص خداوند خواهد بود و با عزت و مقام بزرگ سرفراز خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به محبوب و دوست، باید با تواضع و ادب رفتار کرد. مردان بزرگ، همیشه با فروتنی و احترام در برابر هدف خود میایستند و به این شکل جایگاه خود را تثبیت میکنند.
هوش مصنوعی: صوفی، در جمع عاشقان، با درد و رنجی که بر دوش دارد، چه جایی برای نشستن و حضور در مجلس کسانی که با نور عشق زندگی میکنند، دارد؟
هوش مصنوعی: سر خود را از گریبان بیرون بیاور و ببین که چقدر با تابش چهرهاش، دو جهان روشنایی گرفتهاند. پس چرا هنوز سر در گریبان داری؟
هوش مصنوعی: اگر تو خلیلی هستی، که به تظاهر دست میزنی و روحانی هستی، باید باورها و اصول دینی و ملی خود را به وضوح نشان دهی. اگر به نوعی از موسی بن عمران (پیامبر) الهام میگیری، باید معجزات و نشانههای خود را به وضوح نمایان کنی.
هوش مصنوعی: چه کسی که در عمرش نتوانسته است معنای عمیق عشق را درک کند و در دام وسوسههای ناپسند شیطان گرفتار شده است؟
هوش مصنوعی: از من بپرسید آیا از وجود خداوند آگاهی دارید، بگویید که خداوند چیست؟ چه چیزی را میتوان از بین صد گوهر، به عنوان یکی از آنها نشان داد، اگر این حقیقت از همان منبع وجودی سرچشمه میگیرد؟
هوش مصنوعی: نمیتوان با عقل و خرد به عمق این دریای بیپایان رسید، جز اینکه دلت را به حیرت بسپاری و در این حیرت غرق شوی.
هوش مصنوعی: در جستجوی درمان دردهای درونی، کمتر به آگاهان و دانشمندان مراجعه کن، زیرا معجزه سلیمان هم از چیزی است که نمیتوان به سادگی باور کرد.
هوش مصنوعی: جان من هزار بار خدا را بزرگ میداند و به شکرانه این که از دست عاشقان و سرمستان، جرعهای نوشید.
هوش مصنوعی: ای عشق زیبا و خوشحال! تو هم درمان دردها هستی و هم غمهای ما را پوشش میدهی. تو مانند یک کشتی در دریای زندگی هستی، نوحی که در طوفانها ما را نجات میدهی.
هوش مصنوعی: از خود چه در جستجو هستی، که هم دریا و هم جویبار تویی. ای معشوق و عاشق، که هم جان هستی و هم جانان.
هوش مصنوعی: اگر سخن از حقیقت و انصاف باشد، هیچکس نمیتواند بر آن خرده بگیرد. وقتی که سخن با حق همراستا باشد، فرقی نمیکند که به چه زبان یا فرهنگی بیان شود.
هوش مصنوعی: اگر آینه به تو بگوید که زشت و سیاهرو هستی، وقتی که از این گفتارش خجالتزده شدی، چگونه میتوانی به آینه پشت کنی و از آن دور شوید؟
هوش مصنوعی: مسلمانان از جان، مال و زندگی خود به خاطر خطرهایی که از بیدینی وجود دارد، احساس ناامنی میکنند. با این حال، خودشان به اصول و اعتقادات اسلامی خود پایبند هستند و به آنها وفادارند.
هوش مصنوعی: در چهره تو نشانههای کفر و تاریکی نمایان است، در حالی که دل آگاه درویشان از این زنجیرهای ایمان رنج میبرد.
هوش مصنوعی: به جای اینکه در پی چیزهای دوگانه و بیاهمیت باشی، به آن یک منبع اصلی و مهم توجه کن. چرا خودت را درگیر دو نان کنی وقتی که یک منبع میتواند تمام نیازهایت را برطرف کند؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خواستههای نفسانی خود فکر کنی، هرگز نمیتوانی به خشنودی خدا دست یابی. برای رسیدن به موفقیت و شانس، باید از آن خواستهها فاصله بگیری و توجهات را به امر مهمتری معطوف کنی.
هوش مصنوعی: اگر در سفر عشق همسفر باشی، فرصتها و نعمتهای الهی به تو خواهد رسید، همانطور که هر ماه نوبتی برای شاهی در راه است.
هوش مصنوعی: نگو که کسی همچون من به وصال معشوق دسترسی دارد. چه کسی از سعادت باخبر است؟ شاید روزی این امکان برایت فراهم شود.
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و سعی کن خودت را بهتر بشناسی، زیرا در این دنیا، همه چیز فرعی و موقتی است و تو اصل و اساس هستی. همه چیز دیگری جسم و ظاهر دارد، ولی تو روح و جان آنها هستی.
هوش مصنوعی: در روز وصال، قاسم به جانبازی خود نگاه کرد و معشوقهاش به او گفت: «خدا تو را سیراب کند» و خوش به حالت که در این روز عید قربانی به سر میبرئی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگر تا حلقهٔ اقبال ناممکن نجنبانی
سلیما ابلها لابلکه مرحوما و مسکینا
همین شعر » بیت ۲۲
رضای حق نگردد جمع هرگز با هوای تو
نگر: تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی!
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.