ماییم و جام باده و سودای آن نگار
هر کس مناسب گهر خود گرفت یار
ای دوست، انتظار مفرما، که بعد ازین
دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار
گو صید عشق خواهی آهو دلی مکن
همراه عشق باش، که شیریست در شکار
هر کس که جان نبازد در ابتلای عشق
در روز حشر باشد از دوست شرمسار
جان را مدد فرست، که جانم بلب رسید
از صبر بی نهایت و اندوه بی شمار
چون هر چه کاشتی و ازان تخم بدروی
گر نیک مرد راهی، رو تخم بد مکار
قاسم، در آن مقام که ذکر فنا رود
از ما در این شمار نگیرند اعتبار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالاتی است که انسان در مسیر عشق تجربه میکند. شاعر به زیبایی اشاره میکند که هر کس باید یار و عشق را متناسب با ارزش و مقام خود انتخاب کند. او به دوستش میگوید که نباید منتظر آرامش باشد، زیرا دل در عشق نمیتواند صبر کند. همچنین اشاره میکند که اگر کسی جانش را در عشق ندهد، در روز قیامت از دوست شرمنده خواهد بود. شاعر از دشواریها و رنجهای عشق سخن میگوید و یادآور میشود که باید در این مسیر از خوبی و نیکی دوری نکرد. در نهایت، او به فنا و عدم اعتبار دنیا اشاره میکند و از اهمیت عشق در این بستر صحبت میکند.
هوش مصنوعی: ما مشغول نوشیدن شراب و خیال آن معشوقه هستیم. هرکس بر اساس ویژگیها و موقعیت خود، محبوبی مناسب و متناسب با خودش را انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: ای دوست، منتظر نباش که دیگر دل من نه تحمل دارد، نه آرامش و نه سکون.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به دنبال عشق بروی، دل بیرحمی نداشته باش، زیرا عشق مانند شیر در کمین شکار است و باید با احتیاط رفتار کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق به معشوق، سختیها و آزمایشها را تحمل نکند، در روز قیامت از دوستانش شرمنده خواهد بود.
هوش مصنوعی: به دادم برس و کمک کن، زیرا که جانم از تحمل بیپایان و غمهای بیشمار به تنگ آمده است.
هوش مصنوعی: هر چه بکاشی و از آن برداشت کنی، اگر مرد خوبی باشی، به تو سود میرسد و اگر بد، نتیجهاش هم بد خواهد بود.
هوش مصنوعی: در آن مرتبهای که صحبت از نابودی و فنا میشود، اهمیت ما را در این شمارش نادیده میگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.