قصه ای نو رسید از اسرار:
«لیس فی الدار غیرکم دیار»
عقل در مدعای دارا گیر
عشق بر مقتضای دار و مدار
بسط بحر حیات باسط بود
که گشادند مشرکان زنار
دار را چون بدید گفت حسین:
«لیس فی الدار غیره دیار»
چند از افسانهای نو و کهن؟
پیش ما این سخن میار و می آر
نیست ممکن وجود کافر و کفر
بی تجلی قاهر و قهار
بی تجلی جلوه های علیم
دل و جان نیست واقف اسرار
بی بلا راه عشق ممکن نیست
گنج با ماردان و گل با خار
قاسمی، سر مگو بنا اهلان
که ندارند تاب این گفتار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عمیق عشق و معرفت میپردازد. شاعر اشاره میکند که در جهان فقط معانی و دنیای عشق وجود دارد و عقل باید در داوری به حقیقت عشق روی آورد. او بر این باور است که وجود کافر و کفر ممکن نیست مگر با تجلی قدرت خداوند. همچنین، میگوید که عشق به سادگی به دست نمیآید و بدون بلا و سختی، راهی به سمت عشق وجود ندارد. در نهایت، شاعر به گوشهنشینی در برابر حقیقت عشق اشاره میکند و میگوید کسانی که تاب اینگونه گفتارها را ندارند، شایسته درک آن نیستند.
هوش مصنوعی: داستان جدیدی از رازها به ما رسیده است: «در این خانه هیچکسی غیر از شما نیست».
هوش مصنوعی: عقل در پی دلایل و مدعاهای افرادی است که توانمندی و دارایی دارند، اما عشق به آنچه که با شرایط و اوضاع زندگی هماهنگ است، وابسته و وابسته میشود.
هوش مصنوعی: وجود وسیع و گسترش یافته حیات مانند دریا است که بیپرده و آزاد، به وسیله مشرکان (کسانی که به اعتقادات غیر الهی روی آوردهاند) محدود شده و کنترل شده است.
هوش مصنوعی: حسین وقتی خانه را دید گفت: «جز خودم در این خانه کسی نیست.»
هوش مصنوعی: چند داستان قدیمی و جدید برای ما آوردهای؟ این مباحث را کنار بگذار و از آنها سخن نگو.
هوش مصنوعی: وجود کافر و نوعی کفر نمیتواند بدون نمایان شدن قدرت و سلطه الهی باشد.
هوش مصنوعی: بدون ظهور و نمایان شدن صفات دانا و عالم، دل و جان هیچ یک از اسرار را نمیشناسند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به عشق، باید از مشکلات و سختیها گذر کرد؛ مانند اینکه گنجی نمیتواند بدون خطر یافت شود و گلها نیز نمیتوانند بدون دشتهایی پر از خار رشد کنند.
هوش مصنوعی: قاسمی، آرام باش و درباره این موضوع با دیگران صحبت نکن، زیرا آنها تحمل شنیدن این حرفها را ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رُخَش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.