گنجور

 
قاسم انوار

غلطی نیست در حساب و شمار

صد هزارست و صد هزار هزار

بر جنید این سخن چو تافت بگفت:

«لیس ف جبتی سوی الجبار»

آن دگر چون بدید روشن، گفت:

«لیس فی الدار غیرنا دیار»

لمعه عشق اگر شود ظاهر

همه مؤمن شوند اهل تتار

تو باقرار خوی کن ای دل

راه کفرست راه استنکار

عقل روشن ازوست روشندل

دل و جان را بدوست استبصار

نظری کن، ز روی لطف و کرم

که جهان را بتست استظهار

تو بغفلت نشسته ای شب و روز

گنج برداشت از میان اغیار

هر چه هست از برای تست همه

قاسمی را شعار و استشعار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

بر رُخَش زلف عاشق است چو من

لاجرم همچو منش نیست قرار

من و زلفین او نگونساریم

او چرا بر گل است و من بر خار؟

همچو چشمم توانگر است لبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
دقیقی

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

عنصری

بارگی خواست شاد بهر شکار

بر نشست و بشد بدیدن شار

فرخی سیستانی

ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

[...]

منوچهری

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه