گنجور

 
قاسم انوار

جام جمست این دل بیچاره، گوش دار

تا در کشم بگوش تو این در شاهوار

یعنی مدار خسته دل عاشقان مست

من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار

آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟

ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار

جان تو غافلست ز محبوب لم یزل

بر جان غافلانه خود ماتمی بدار

آهن دلی مکن، چو سپر، زانکه در جهان

کس را بجان ز تیغ اجل نیست زینهار

خواهی که جانت از غم ایام وارهد

زاهد ز در برون کن و شاهد ز در بر آر

قاسم، صبور باش درین درد سوزناک

از غیر در گذر، دل و جان را بدو سپار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ای خواجه، این همه که تو بر می‌دهی شمار

بادام تر و سه‌یکی و بهمان و باستار

مار است این جهان و جهانجوی مارگیر

از مارگیر مار برآرد همی دمار

کسایی

نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب‌داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او اسیر

[...]

فرخی سیستانی

یکروز مانده باز زماه بزرگوار

آیین مهر گان نتوان کرد خواستار

آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش

با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار

ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه