گنجور

 
نظام قاری

نسبت روی تو با روی پری نتوان کرد

از کجا تا بکجا بی بصری نتوان کرد

در جواب او

نسبت شرب زرافشان بپری نتوان کرد

از کجا تا بکجا بی بصری نتوانکرد

سالوو ساغر اگر زانکه بعقدت نرسد

کله از گردش دور قمری نتوانکرد

از برای لت کتان سپری زر باید

بهر آن لت کم ازین جان سپری نتوانکرد

نسبت گونه والای بمی و برمی

برخ لاله و گلبرگ طری نتوان کرد

جز بدستار طلا دوز و کلاه قمه

ما برآنیم که دعوی سری نتوان کرد

قاری این جلوه خوبان همه از رخت خوشست

بی سر و پای نکو جلوه گری نتوان کرد