دوش میآمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
در جواب او
آتشین تافتهای آل برافروخته بود
تا کجا شَرب لحافی شب دی سوخته بود
اینکه دیدی که گسی خان اتابک میسوخت
اطلس قرمزی آتش ز رخ افروخته بود
قیف یک پرّ مکس در دل والا ننشست
یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود
زر به کف کرد طلادوزی و زرگر همه سوخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود!
ریش بر باد بسی داد به وقت سرما
آنکه در موسم گل موینه بفروخته بود
شمع با نسبت پیراهن زرکش دیشب
چون بدیدم نظرش بالک دلسوخته بود
خواندهام گفته قاری همه اوصاف لباس
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات و دردهای عاشقانه میپردازد. او از عشق سوختهای صحبت میکند که دلش همیشه در آتش است. یار او در شبهای گذشته، حالتی از افسردگی و غم را تجربه کرده و او نیز در آتش آن عشق دچار سوختگی شده است. شاعر به زیبایی ظاهر یار و پیراهن زرّین او اشاره میکند و از دلتنگی و حسرتی میگوید که دراینباره دارد. در کل، این شعر احساسی عمیق و غمانگیز از عشق و جدایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دیشب کسی آمد که چهرهاش درخشان و زیبا بود، و من همچنان در دل خود احساس تأسف و ناامیدی میکردم.
هوش مصنوعی: آتش دل و عشق در وجودش شعلهور بود و به هیچ جا نمیتوانست برود، در حالی که یاد و خاطرهٔ شب گذشته هنوز در او باقی مانده بود.
هوش مصنوعی: آنچه دیدی که خان گس در حال سوختن است، بخشی از لباس قرمز رنگی بود که در آتش میدرخشید.
هوش مصنوعی: دل بزرگ و با عظمت من نتوانست به راحتی این احساس را درک کند، ای کاش میدانستم این شناخت از دل را از کجا آموختهام.
هوش مصنوعی: طلا دوز و زرگر با زرق و برق خود، همه چیز را از بین بردند و فریاد میزنند خدا کمک کند که چه کسی را از دست دادهاند و چه چیزی را جمع کرده بودند.
هوش مصنوعی: کسی که در فصل گل، زیبایی خود را به نمایش گذاشته و غافل از سرما بوده، حالا در زمان سردی و بادهای شدید دچار مشکل شده است. این نشان میدهد که چه بسا کسانی که در زمان خوشی و شادی، به فکر آینده نیستند، در زمان سختی دچار رنج و زحمت خواهند شد.
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که شمع را دیدم، به یاد پیراهن زری که بر تن داشت افتادم و متوجه شدم که شمع حتی بیشتر از من دلی سوخته و داغ دارد.
هوش مصنوعی: خواندم که قاری همه ویژگیهای لباس را بیان کرد که بر تن او دوخته شده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میگذشت و ز حیا چهره برافروخته بود
ای بسا خانه که از آتش او سوخته بود
چون کمانخانهٔ ابرو بگشاد از غمزه
چشم در دیدهٔ صاحبنظران دوخته بود
یار در جان من آن دم که همیزد آتش
[...]
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود
رسم عاشقکُشی و شیوهٔ شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامتِ او دوخته بود
جانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود میدانست
[...]
دوش ازان شعله که در جان من سوخته بود
چون گل آیینه روی تو برافروخته بود
بود حیرت سبب آن که دلم با همه شرم
بی حجابانه به روی تو نظر دوخته بود
یاد آن شب که دلم پیش تو میریخت برون
[...]
دل به خال تو عبث چشم طمع دوخته بود
مشک این نافه سراسر جگر سوخته بود
چون صبا بیهده بر گرد چمن گردیدم
رزق من غنچه صفت در دلم اندوخته بود
در دیاری که دلم عاشقی آموخته بود
خوی دل آب و هوایش سوخته بود
پرتو شمع برون رفت چو دود از روزن
بسکه از جوش حیا چهره ات افروخته بود
رفت چون موج به سیلاب رگ ابر بهار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.