گنجور

 
نظام قاری

مله را آستر خسقی و والا نرسد

همه کس را به جهان منصب والا نرسد

کس نپوشید به بالای قبا پیراهن

انکه را زیر بود جای به بالا نرسد

جامه صوف کتان گرچه بریسد باریک

کو مخوان نقش که در حسن به کمخا نرسد

دگمهائی که نهادند بمشکین والا

حقش آنست که لولوست به لالا نرسد

پیش جیب و یقه صوف مربع نازم

گرچه بر دامن او دست تمنا نرسد

اینچنین جوز گره کان ز معانی بستم

دانم از بخت بد ار زانکه به جوزا نرسد

قاری این شعر که در البسه درمیبافی

به معانی تو هر بی سر و بی پا نرسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد

یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد

غم هجران به سویت‌تر از این قسمت کن

کاین همه درد به جان من تنها نرسد

سروبالای منا گر به چمن برگذری

[...]

جهان ملک خاتون

بوی مهرت به مشام من شیدا نرسد

گنج وصل تو به هر بی سر و بی پا نرسد

حاکمی گر بکشی بنده و گر بنوازی

منع در مصلحت شاه گدا را نرسد

راستی سرو سهی گرچه به قد می نازد

[...]

جامی

هیچ شب تیر غمت بر دل شیدا نرسد

که فغانم به مه آهم به ثریا نرسد

آن که وصل تو ز امروز به فردا انداخت

دارم امید کز امروز به فردا نرسد

سنگ بر سینه زنان می رود و ناله کنان

[...]

کلیم

ناخلف را بکسی فخر ز آبا نرسد

نسب گوهر بی آب بدریا نرسد

رشته طول امل عارف روشندل را

راست چون رشته شمعست بفردا نرسد

بخت چون سدره کام شود عاشق را

[...]

طغرای مشهدی

گر ز دنیا بکشی پای، چنان دور بکش

که اگر سعی کنی، دست به دنیا نرسد

من کجا، دسترس قیمت وصل تو کجا

ترسم از مفلسی ام کار به سودا نرسد

خنده گر بر در و دیوار جهان ریخته است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه