دل ندارد هر که او را درد نیست
وانکه این دردش نباشد مرد نیست
در جواب او
جامه بیچاک صاحبدرد نیست
غیر یکتائی بپوشش فرد نیست
از گل بستان چو نازی پیش ما
غیر کمخا در گلستان ورد نیست
گر سقر لاطش غبار از پر زهست
در میان صوف باری گرد نیست
هر که هر روزی نبخشد خلعتی
در میان جامه پوشان مرد نیست
نیزه قندس سمور تیغ دار
زین دو به بهره نبرد برد نیست
شهوت انگیزی ببازار قماش
شوخ چون والای سرخ وزرد نیست
قاری اشعار تو در اوصاف رخت
عید بطنان را یقین در خورد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واصفان را وصف او درخَورد نیست
لایق هر مرد و هر نامرد نیست
اینچ من خوردم شما را خوردنیست
وین چنین شربت جزای هر دنیست
هرکه در تجرید مرد فرد نیست
در طریق اهل معنی مرد نیست
در جهان بر جان من جز درد نیست
همدمم جز درد و آه سرد نیست
بیش از این در عشق روی تو مرا
صبر مهجوری و خواب و خورد نیست
من نگردانم سر از پیمان دوست
[...]
دل ندارد هر که او را درد نیست
وانکه خود دردی ندارد مرد نیست
نزد بی دردان مگو زینهار درد
دشمنست آن دوست کو همدرد نیست
با لب و رخسار و چشم مست یار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.