اگر بتحفه جانان هزار جان آری
محقرست نشاید که بر زبان آری
در جواب او
هزار وصف گلستان که در بیان آری
نه آنچنانکه زکمخا مرا نشان آری
حدیث شرب بر اطلس آنمثل دارد
که زر بکان بری و گل بگلستان آری
برشوه رخت بجائی بری اگر صدبار
محقرست نشاید که بر زبان آری
کجا چو شمسی و سالوی و ساغری کردند
سراید ارچه مه ومهر آسمان اری
گرت فتد گذر ای گلگنه سوی حمام
بجان فوطه که یاد از برهنگان آری
به از نفایس رختم نیابی ارصدره
سفر کنی و بضاعت زبحروکان آری
بیان نقش میان بند مصریت قاری
بگوید ارتو بشکرانه در میان آری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به زیبایی و ارزشمندی عشق و زیباییهای محبوبش اشاره میکند و میگوید که وصف عاشقانهاش را نمیتوان به زبان آورد. هرچند هزار وصف از گلستان و زیباییهای دیگر داشته باشد، اما آنچه در دل دارد فراتر از گفتار است. او حتی بیان میکند که اگر صد بار هم به توصیف یار خود بپردازد، هنوز هم نمیتواند به درستی او را وصف کند. همچنین اشاره به زیباییهای طبیعی و عشق درونی دارد و میگوید که این زیباییها در هیچ کلامی نمیگنجد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که عمق احساسات و تجربیات او از آنچه در ظاهر دیده میشود، بسیار بیشتر است.
هوش مصنوعی: اگر هزار جان هم به عنوان هدیه از طرف محبوب بگیری، باز هم حقیر است و شایسته نیست که آن را بر زبان بیاوری.
هوش مصنوعی: تو اگر هزاران وصف و زیبایی گلستان را بگویی، اما آن زیباییها را به من نشان ندهی، مانند آن ندارد که من فقط با گفتن آن آشنا شوم.
هوش مصنوعی: سخن درباره نوشیدنی روی پارچهای نرم و لطیف همانند این است که طلا در دل کوهها وجود دارد و گلها در باغستان میرویند.
هوش مصنوعی: اگر آمادهباش برای آنکه تو را تحقیر کنند، حتی اگر صد بار هم این وضعیت پیش آید، هرگز نباید این موضوع را بر زبان بیاوری.
هوش مصنوعی: در کجا میتوان یک خورشید و ساحل و جامی یافت که اگرچه ماه و خورشید در آسمان هستند، آنجا را به زیبایی اینها نرسد؟
هوش مصنوعی: اگر به سوی حمام بروی، ای گلی که دچار گناه هستی، باید با جان و دل خودت را شسته و پاک کنی تا یاد برهنگان بر تو تأثیر نگذارد.
هوش مصنوعی: اگر سعی کنی که در سفر به زیبایی و جاذبههای دیگران نگاهی بیندازی، از زیباییهای واقعی من خبری نخواهی داشت؛ زیرا هرگز نمیتوانی ارزش و نیکیهای من را درک کنی.
هوش مصنوعی: قاری قرآن در نقش میان بند خود، با صدای دلنشین و شکرگزاری، پیامی را منتقل میکند که باید با دل و جان پذیرفته شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر به تحفه جانان هزار جان آری
محقر است نشاید که بر زبان آری
حدیث جان بر جانان همین مثل باشد
که زر به کان بری و گل به بوستان آری
هنوز در دلت ای آفتاب رخ نگذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.