امشب آتشینرویی گرم ژندخوانیهاست
کز لبش نوا هر دم در شررفشانیهاست
تا در آب افتاده عکس قد دلجویش
چشمه همچو آیینه فارغ از روانیهاست
در کشاکش ضعفم نگسلد روان از تن
این که من نمیمیرم هم ز ناتوانیهاست
از خمیدن پشتم روی بر قفا باشد
تا چهها درین پیری حسرت جوانیهاست
کشته دل خویشم کز ستمگران یکسر
دید دلفریبیها گفت مهربانیهاست
سوی من نگه دارد چین فگنده در ابرو
با گرانرکابیها خوش سبکعنانیهاست
دائم از سر خاکم رخ نهفته بگذشتن
هان و هان خدا دشمن این چه بدگمانیهاست
شوخیش در آیینه محو آن دهن دارد
چشم سحرپردازش باب نکتهدانیهاست
با عدو عتابستی وز منش حجابستی
وه چه دلرباییها هی چه جانستانیهاست
با چنین تهیدستی بهره چه بود از هستی
کار ما ز سرمستی آستینفشانیهاست
ای که اندرین وادی مژده از هما دادی
بر سرم ز آزادی سایه را گرانیهاست
ذوق فکر غالب را برده ز انجمن بیرون
با ظهوری و صائب محو همزبانیهاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف احساسات عمیق و کشمکشهای درونی خود میپردازد. او از زیباییهای عشق و دلربایی معشوق سخن میگوید و در عین حال به دردها و حسرتهای زندگیاش اشاره میکند. شاعر در حالتی از ضعف و ناتوانی، تلاش میکند که روحش از بدنش جدا نشود و احساس جوانی را در خود زنده نگهدارد. او همچنین به فصول زندگی و تغییراتی که با پیری به وجود میآید، اشاره میکند و از زخمهای ناشی از ستم عشق مینالد. در نهایت، شاعر به نوعی حسرت و افسوس به خاطر نبود جوانی و شادیهای گذشته اشاره میکند، در حالی که زیبایی عشق همچنان محور احساسات اوست.
هوش مصنوعی: امشب چهره زیبا و آتشین او در حال شعلهور شدن است و هر بار که لب به گفتن چیزی میگشاید، نغمهای تازه و دلنشین از او به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: عکس قد زیبا و دوستداشتنی او در آب افتاده و چشمه مانند یک آیینه، بدون هیچ دغدغه و نگرانی، آن را نمایش میدهد.
هوش مصنوعی: در گرماگرم سختیها و ناتوانیهایم، روح من از بدنم جدا نمیشود. این نشاندهنده این است که من به دلیل ضعفهایم نمیمیرم.
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر کمپشتی و ناراحتیهایم به سمت عقب میچرخم، میفهمم چه آرزوها و حسرتهایی از جوانی را در این سن و سال به دوش دارم.
هوش مصنوعی: من دل باختهایم که از بیرحمی ستمگران، تنها زیباییهای دلفریب را دیدهام و این را نشانهای از محبت میدانم.
هوش مصنوعی: نگاه او که با ابروهای کمانمانندش به من میافتد، حالتی دلربا و جذاب دارد. گویی با آن زیبایی و سبک بالی، دل را به سمت خود میکشاند.
هوش مصنوعی: همیشه از روی خاک من، چهرهای پنهان میگذری. گوش کن، خدا را! چرا اینهمه بدگمانی داری؟
هوش مصنوعی: شوخیهای او در آیینه به تصویر کشیده شده و آن دهن که دارد، چشمان سحرآمیزش راهی به نکتههای ریز و عمیق است.
هوش مصنوعی: با دشمن گله و شکایت کردی و از ویژگیهایت پرده برداشتید. چه زیباییها و چه دلبریهایی که جان انسان را میرباید.
هوش مصنوعی: وقتی که در فقر و تهیدستی به سر میبریم، داشتن زندگی چه فایدهای دارد؟ کار ما بیشتر از احساس سرمستی و شادی نیست و فقط به خاطر خوشیهای زودگذر ظاهر را پر میکنیم.
هوش مصنوعی: ای کسی که در این مکان، مژدهای از طاووس خوشبختی به من دادهای، بگو که آیا در سایه آزادی، بر سرم مشکلات و دشواریها وجود دارد؟
هوش مصنوعی: ذوق و شوق تفکر برتر، فرد را از جمع و اجتماع دور کرده، و با وجود آثار ظاهری و زیباییهای سخن، صائب به شدت تحت تأثیر ارتباطات همزبانیها قرار گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
فتنه با نگاه او گرم همعنانیهاست
ای هلاک خوبت من این همه تغافل چیست
ای خراب چشمت من این چه سرگرانیهاست؟
جان و دل سپر سازم پیش ناوک نازت
[...]
مدتی بود ما را با تو دلگشائی هاست
عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست
می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست
ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست
قید الفت هستی وحشتآشیانیهاست
شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانیهاست
شانه را به گیسویش طرفه همزبانیهاست
سرمه را به چشم او، الفتآشیانیهاست
ما ز سیر این گلشن عشوه طرب خوردیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.