گنجور

 
بیدل دهلوی

قید الفت هستی وحشت‌آشیانی‌هاست

شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانی‌هاست

شانه را به ‌گیسویش طرفه هم‌زبانی‌هاست

سرمه را به چشم او، الفت‌آشیانی‌هاست

ما ز سیر این ‌گلشن عشوه طرب خوردیم

ورنه چشم واکردن عبرت امتحانی‌هاست

ای سحر تامل کن‌، یک نفس تحمل کن

وحشت و دم پیری شوخی و جوانی‌هاست

زلف تابدارش را شانه می‌دمد افسون

دیده وقف حیرت کن موج جان‌فشانی‌هاست

پیش چشم بیمارش‌ گر دوتا شود نرگس

عیب سرنگونی نیست جای ناتوانی‌هاست

بی‌خودی ا‌لفت را، نیست کلفت مردن

مردنی اگر باشد بی‌تو زندگانی‌هاست

در وفا چه امکان‌ست جان کنم دریغ از تو

بر جبین‌ گره مپسند این چه بدگمانی‌هاست

چارسوی امکان را جز غبار جنسی نیست

بستن در مژگان عافیت دکانی‌هاست

محو یأس‌ کن حاجت ورنه نزد عبرت‌ها

در طلب عرق کردن نیز ترزبانی‌هاست

از غرور وهم ایجاد هرزه رفته‌ای بر باد

ای غبار بی‌بنیاد این چه آسمانی‌هاست

عمرهاست بی‌حاصل می‌زنی پر بسمل

بهر نیم‌جان بیدل این چه سخت‌جانی‌هاست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

ترک چشم مخمورش مست ناتوانی‌هاست

فتنه با نگاه او گرم هم‌عنانی‌هاست

ای هلاک خوبت من این همه تغافل چیست

ای خراب چشمت من این چه سرگرانی‌هاست؟

جان و دل سپر سازم پیش ناوک نازت

[...]

سیدای نسفی

مدتی بود ما را با تو دلگشائی هاست

عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست

می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست

ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست

غالب دهلوی

امشب آتشین‌رویی گرم ژندخوانی‌هاست

کز لبش نوا هر دم در شررفشانی‌هاست

تا در آب افتاده عکس قد دلجویش

چشمه همچو آیینه فارغ از روانی‌هاست

در کشاکش ضعفم نگسلد روان از تن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه