نقشی ز خود به راهگذر بستهایم ما
بر دوست راه ذوق نظر بستهایم ما
با بنده خود این همه سختی نمیکنند
خود را به زور بر تو مگر بستهایم ما؟
دل مشکن و دماغ و دل خو نگاه دار
کاین خود طلسم دود و شرر بستهایم ما
بر روی حاسدان در دوزخ گشوده رشک
از بهر خویش جنت در بستهایم ما
فرمان درد تا چه روایی گرفته است
صد جا چو نی به ناله کمر بستهایم ما
سوز ترا روان همه در خویشتن گرفت
از داغ تهمتی به جگر بستهایم ما
گویی وفا ندارد اثر هم به ما گرای
زین سادگی که دل به اثر بستهایم ما
تا در وادع خویش چه خون در جگر کنیم
از کوی دوست رخت سفر بستهایم ما
هرجاست ناله همت ما حقگزار اوست
حرزی به بال مرغ سحر بستهایم ما
از خوان نطق غالب شیرینسخن بود
کاین مایه زلهها ز شکر بستهایم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.