گنجور

 
غالب دهلوی

جز دفع غم ز باده نبوده‌ست کام ما

گویی چراغ روز سیاه است جام ما

در خلوتش گذرد نبود باد را مگر

صرصر به خاک راه رساند پیام ما

ای باد صبح! عطری از آن پیرهن بیار

تسکین ز بوی گل نپذیرد مشام ما

هربار دانه بهر هما افگنیم و مور

آید به دام و دانه رباید ز دام ما

گفتی: چو حال دل شنود مهربان شود

مشکل که پیش دوست توان برد نام ما

از ما به ما پیام و هم از ما به ما سلام

رنج دلی مباد پیام و سلام ما

مقصود ما ز دهر هر آیینه نیستی‌ست

یا رب که هیچ دوست مبادا به کام ما

غالب به قول حضرت حافظ ز فیض عشق

«ثبت است بر جریده عالم دوام ما»

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode