به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما
ز پشت دست ما باشد قماش روی کار ما
به بیم افگنده می را چاره رنج خمار ما
قدح بر خویش می لرزد ز دست رعشه دار ما
خوشا جانی که اندوهی فرو گیرد سراپایش
ز نومیدی توان پرسید لطف انتظار ما
نشستن بر سر راه تحیر عالمی دارد
که هر کس می رود از خویش می گردد دچار ما
چو بوی گل جنون تازیم، از مستی چه می پرسی؟
گسستن دارد از صد جا عنان اختیار ما
فروزد هر قدر رنگ گل افزاید تب و تابش
کباب آتش خویش ست پنداری بهار ما
حریفان شورش عشق ترا بی پرده دیدندی
به دامان گر نگشتی موسم گل پرده دار ما
هنوز از مستی چشم تو می بالد تماشایی
به موج باده ماند پرتو شمع مزار ما
بدین تمکین حریف دستبرد ناله نتوان شد
بود سنگ فلاخن مر صدا را کوهسار ما
خوشا آوارگی گر درنورد شوق بربندد
به تار دامنی شیرازه مشت غبار ما
بدین یک آسمان دردانه می بینی نمی بینی
که ماه نو شد از سودن کف گوهر شمار ما
نهال شمع را بالیدن از کاهیدن است اینجا
گداز جوهر هستی است غالب آبیار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به عمق احساسات و تجربیات انسانی اشاره دارد. او از حالتی از عجز و اضطرار حرف میزند که ناشی از وضعیت زندگی و مشکلات است. در این شعر، شاعر به شراب و رنجهای ناشی از عشق و جدایی پرداخته و به زیبایی و لطافت زندگی اشاراتی دارد. تقابل بین شادی و اندوه، و امید و ناامیدی را میتوان در این ابیات حس کرد. او همچنین به تاثیرات عشق و مستی بر زندگی انسانها و احساساتشان اشاره میکند. در نهایت، شاعر بر زیبایی و درد در زندگی تأکید میکند و حرکت به سوی آزادی و اشتیاق را ارزنده میداند.
هوش مصنوعی: در جهان، وضعیت و ناتوانی ما به وضوح مشخص شده است و این نشان میدهد که چطور از طریق تلاش ما و با حمایت دست خود، توانستهایم به چیزی که امروز داریم، دست یابیم.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تأثیر الکل و نابودی غم و اندوه اشاره میکند. نوشیدنی، مانند دارویی برای تسکین درد و رنج ناشی از خماری عمل میکند. همچنین، ظرف حاوی می به خاطر لرزشی که از دست فردی که آن را در دست دارد به آن منتقل میشود، به زحمت میافتد. در واقع، این تصویرسازی نشاندهندهٔ شدت حال فرد و نیاز او به رهایی از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که افسوس و غم زندگیاش را در بر گیرد و از ناامیدی نرود. میشود از او پرسید که آیا محبت و امید ما را انتظار دارد؟
هوش مصنوعی: نشستن در جایی که مردم میگذرند و در حال تأملاند، تجربهای خاص و پر از شگفتی دارد. هر فردی که از آنجا عبور میکند، به نوعی تحت تأثیر قرار میگیرد و از خود جدا میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که بوی گل میوزد و حالتی جنونآمیز به ما میدهد، از ما در مورد حالتمان نپرس. ما به گونهای هستیم که از هزاران نقطه، کنترل زندگیمان را گسستهایم و دیگر نمیتوانیم خود را مهار کنیم.
هوش مصنوعی: هرچقدر که رنگ گل درخشانتر شود، همچنان حرارت و شور و شوقش ناشی از آتش درون خود اوست؛ بنابراین میتوانی بهار ما را نیز به همین صورت در نظر بگیری.
هوش مصنوعی: اگر تو در فصل گل، خود را از حجاب و پرده برهنه کرده بودی، حریفان عاشق به وضوح و بدون هیچ مانعی عشق تو را میدیدند و از شورش آن شگفت زده میشدند.
هوش مصنوعی: چشم تو هنوز هم حالتی مست و شگفتانگیز دارد که مثل موجهای شراب میدرخشد، همانطور که نور شمع بر قبری میتابد.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که با وجود تمام تلاشهایی که میشود، نمیتوان به راحتی بر ناله و فریادها غلبه کرد؛ زیرا صدای ما مانند سنگی است که در کوهسار میتواند تأثیرگذار باشد. در واقع، بیانگر این است که صدای ما و احساساتمان توانایی بسیار زیادی دارند و نمیتوان آنها را به سادگی نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که به شوق و عشق میسوزند و به دامان خیال و آرزوهایشان میچسبند، حتی اگر که در میان گرد و غبار زندگی سرگردان باشند.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به زیبایی و ارزش خاصی که در وجود یک شخص یا چیز است، اشاره میکند. او میگوید که مانند یک گوهر نادر در آسمانی وسیع، این فرد به گونهای بینظیر و درخشان میدرخشد. همچنین، اشارهای به تغییرات و تحولات در زندگی وجود دارد؛ مانند ماه نو که پس از پنهان شدن، دوباره در آسمان ظاهر میشود و نمایان میگردد. به طور کلی، این عبارت نشاندهنده تعلق خاطر به زیبایی و ظهور دوباره امید و زندگی است.
هوش مصنوعی: رشد شمع به دلیل استقامت و نپذیرفتن زوال است؛ در اینجا، جوهر وجود در حال ذوب شدن است و این نشان از قدرت و تسلط بر آب و آتش دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟
که هجرانت چه میسازد همی با روزگار ما؟
چه ساغرها تهی کردیم بر یادت: که یک ذره
نه ساکن گشت سوز دل، نه کمتر شد خمار ما
به هر جایی که مسکینی بیفتد دست گیرندش
[...]
ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما
پر طاوس مستغنی است از نقش و نگار ما
زمین از سایه ما گر شود نیلی، عجب نبود
که کوه قاف می بازد کمر در زیر بار ما
ز طوف ما دل بی درد صاحب درد می گردد
[...]
جنون را کارها باقی ست با مشت غبار ما
که بان بکاه طفلان میشود خاک مزار ما
خوشا امروز روز ما که خوش شد، روزگار ما
چنین روز خوشی بنگر، چگونه کرد، کار ما
ز هر حیثی خوش اندر خوش، نموده کار و بار ما
تو در این شهر یار ما و این دو شهریار ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.