گنجور

 
غالب دهلوی

خوش وقت اسیری که برآمد هوس ما

شد روز نخستین، سبد گل قفس ما

مهتاب نمکسار بود باده ما را

ای بی مزه بی روی تو بزم هوس ما

حیرت زده جلوه نیرنگ خیالیم

آیینه مدارید به پیش نفس ما

آوازه شرع از سر منصور بلند است

از شبروی ماست شکوه عسس ما

وقت ست که خون جگر از درد بجوشد

چندان که چکد از مژه دادرس ما

ای بی خبر از نیستی و ذوق فراغش

در پیرهن ما نبود خار و خس ما

در دهر فرورفته لذت نتوان بود

بر قند نه بر شهد نشیند مگس ما

طول سفر شوق چه پرسی؟ که در این راه

چون گرد فرو ریخت صدا از جرس ما

حوران بهشتی که ندارند گلابی

بر خویش فشانند گداز نفس ما

هر جا رم سنگی ست درآورده سر خویش

در بند برومندی نخل هوس ما

باشد که بدین سایه و سرچشمه گرایند

یاران عزیزند گروهی ز پس ما

خرسندی غالب نبود زین همه گفتن

یکبار بفرمای که ای هیچکس ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

ای مهر تو از صبح ازل هم نفس ما

کوتاه ز دامان تو دست هوس ما

ما قافله کعبه عشقیم که رفته ست

سرتاسر آفاق صدای جرس ما

آن بلبل مستیم که دور از گل رویت

[...]

صائب تبریزی

بی برگی ما برگ نشاط است چمن را

شیرازه گلزار بود خار و خس ما

از خامی ما عشق به زنهار درآمد

خون شد دل باغ از ثمر دیررس ما

صائب نفس سوختگان حوصله سوزست

[...]

فیاض لاهیجی

ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما

ای ناله بیا دود برآر از قفس ما

امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟

کز ناله خراشیده گلوی جرس ما

بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای

[...]

اسیر شهرستانی

آیینه شود دود چراغ نفس ما

خورشید بود سایه خار هوس ما

آن مشت غباریم که در راه محبت

شد ریگ روان قافله بی جرس ما

کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب

[...]

بیدل دهلوی

دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما

از قافله دور است خروش جرس ما

هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم

پرواز به منظر نرسد از قفس ما

بر هیچ‌کس افسانهٔ امید نخواندیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه