به پایان محبت یاد می آرم زمانی را
که دل عهد وفا نابسته دام دلستانی را
فسونی کو که بر حال غریبی دل به درد آرد
بداندیشی به اندوه عزیزان شادمانی را
اجازت داد پیشش یک دو حرف از درد دل گفتم
پس از دیری که بر خود عرضه دادم داستانی را
جهان هیچ ست با وی لاجرم زینها چه اندیشد
گرفتم کز فغانم دل ز هم پاشد جهانی را
ندارم تاب ضبط راز و می ترسم ز رسوایی
مگر جویم ز بهر همزبانی بی زبانی را
گشاد شستش از سستی ندارد دلنشین تیری
مگر بر من گمارد آسمان زورین کمانی را
بیا در گلشن بختم که در هر گوشه بنمایم
ز جوش لاله و گل در حنا پای خزانی را
کمال درد دل اصل ست در ترکیب انسانی
به خون آغشته اند، اندر بن هر موی جانی را
خورم خوف از تو بی حد لیکن از زاری چه کم گردد
اگر شد زهره آب و برد اجزای فغانی را
به شهر از دوست بعد از روزگاری یافتم غالب
ز عنوان خطی کز راه دور آمد نشانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد لحظاتی میافتد که محبت و وفا در دلش جا داشت و دلش را به یاد محبوبش میسوزاند. او از درد و غم دل میگوید و به تنهایی خود اشاره دارد. شاعر با احساس شگفتی از آنچه که بر دلش میگذرد، تلاش میکند تا رازهای خود را پنهان نگه دارد و از رسوایی میترسد. او در پی همزبانی میگردد که بتواند از درد و رنجش سخن بگوید. در نهایت، شاعر از زیباییهای طبیعت و لالهها و گلها یاد میکند و به این نتیجه میرسد که درد دل بخشی از وجود انسانی است و بر زندگی او تأثیر میگذارد. او همچنین به یاد دوستش در شهری که پس از مدتها ملاقاتش کرده، میافتد.
هوش مصنوعی: در اینجا به یاد میآورم که در گذشته دوستی و محبت به پایان رسید و زمانی را به خاطر میآورم که دل به تعهد و وفاداری نزدیک بود و به یاد عشق و دلبرم میافتم.
هوش مصنوعی: کیست که با دل غمگین و غریبش، قادر باشد بر مصیبتهای دیگران و اندوه عزیزانشان بیافتد و هنوز بتواند شادمانی را در زندگی احساس کند؟
هوش مصنوعی: پس از مدتها که به خودم فرصت دادم، توانستم با او دربارهی دلتنگیهایم کمی صحبت کنم.
هوش مصنوعی: دنیا هیچ ارزشی ندارد، بنابراین از این اوضاع چه فکری میتوان کرد؟ چون من از فریاد و اندوه خودم دلهای زیادی را دچار پریشانی کردهام.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم رازهایم را نگهدارم و از رسوایی میترسم. به همین خاطر اگر بتوانم کسی را پیدا کنم که همصحبت من باشد، دوست دارم با او به زبان بیزبانی صحبت کنم.
هوش مصنوعی: او به هیچوجه از آرامش و سستی خود کاسته نشده است، مگر اینکه آسمان، کمانی قوی بر من بیفکند و تیر دلنشینی را به سمت من پرتاب کند.
هوش مصنوعی: بیا به باغ خوشبختیام، جایی که در هر گوشهاش میتوانم زیبایی لالهها و گلها را نشان دهم، همانطور که پای فصل پاییز در حنا رنگآمیز میشود.
هوش مصنوعی: درد و اندوه عمیق یکی از ویژگیهای اساسی انسانیت است که در وجود ما به شدت ریشه دوانده و در هر تار موی ما تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: من از تو بسیار میترسم، اما آیا با این زاری و ناله کمکی به حال من میشود؟ اگر هم دلی داغدار و اشکی به صورت بریزد، چه چیز از این فغان و ناله کم میشود؟
هوش مصنوعی: پس از مدتی در شهر، از دوستی خبری یافتم که از طریق نامهای با خطی زیبا و از مسیری دور آمده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس
که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را
ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت
مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را
ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب
[...]
عطارد مشتری باید، متاع آسمانی را
مهی مریخچشم ارزد، چراغ آن جهانی را
چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان
ببیند بیقرینه او قرینان نهانی را
یکی جانِ عجب باید که داند جان فدا کردن
[...]
نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را
دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را
به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را
به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را
چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری
[...]
کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را
به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را
سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد
که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را
به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است
[...]
از آن چشمی که میداند زبان بیزبانی را
نکویان یاد میگیرند طرز نکتهدانی را
به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی
درازی عیب میباشد قبای زندگانی را
نمیخواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.