میر زمانهای که نگردد مرا زبان
در کام جز برای ثنا و دعای تو
ای کاش وعدههایتو درصدق و راستی
بودی چو شعرهای من اندر ثنای تو
اکنون مرا رسیده به خاطر لطیفهای
از وعدهٔ دروغ کلاه و قبای تو
جاوید تاکه هست به دیوان روزگار
نام و نشان مدح من و مرحبای تو
وارونهٔ کلاه که گفتی برای من
وارونهٔ قباکه ندادی برای تو
بگذشتم از کلاه و قبا چون شد آن کتاب
کش وصف کرد فکرت معجزنمای تو
اعدات از جفای تو یارب چه میکشند
گر این بود وفای تو با اولیای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زمانهای سخن میگوید که زبان او قادر به بیان احساساتش نیست و تنها به ستایش و دعا برای معشوقش مشغول است. او آرزو میکند که وعدههای معشوقش واقعی و صادقانه بودند، مانند شعرهایش در ستایش او. شاعر به خاطر یک لطیفه به یاد وعدههای دروغین معشوقش میافتد و از وضعیت خود ابراز ناامیدی میکند. او احساس میکند که حتی مدح او نیز در دیوان زمان بیفایده است و هر چه برای معشوق کرده، به ثمر نرسیده است. در نهایت، شاعر از دشواریهایی که از ناحیه معشوق به او رسیده، گلایه میکند و از خداوند میپرسد که اگر این وفای معشوق است، پس دوستان او چه عذابی را متحمل میشوند.
هوش مصنوعی: من در بیزمانی زندگی میکنم که زبانم تنها به خاطر ستایش و دعا کردن برای تو به حرکت در میآید و هرگز به چیز دیگری نمیچرخد.
هوش مصنوعی: ای کاش وعدههایت همانقدر راست و واقعی بود که شعرهای من درباره تو است.
هوش مصنوعی: اینک به خاطر یک شوخی یا لطیفه که از وعدههای نادرست تو به دست آمده، به حالتی رسیدهام که دچار سردرگمی و حیرت شدهام.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دیوان روزگار زندگی وجود دارد، نام و نشان ستایش من و محبت تو باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: کلاه برعکس که دربارهاش صحبت کردی، برای من هیچ معنایی ندارد چون قبایی که به تو ندادهام، برای تو هم ارزشی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من از ظواهر و لباسها گذشتم، وقتی آن کتابی که تو را به عنوان یک معجزه توصیف کرده، به دستم رسید.
هوش مصنوعی: ای خدا، بندگانت چه عذابی را تحمل میکنند! اگر این رفتار تو با دوستانت باشد، پس وفای تو به آنان چیست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.