بتا ز دست ببردی دلم به طراری
ولی دریغ که ننمودیش پرستاری
به دلربایی و شوخی و صیدکردن خلق
مسلمیّ و نداری همی وفاداری
به گاه عرض ادب همچنان ادیب ترا
به یاد داده همین چابکی و طراری
چنین صنم که تویی گر همی نپوشی روی
نهان شود ز خجلت بتان فر خاری
به عنقریب سلامت تنی نخواهد ماند
چنین که چشم تو مایل بود به خونخواری
مرا ز حسرت لعل دُرر نثار تو چشم
ز شام تا به سحر میکند دُرر باری
دو چشم مست تو خوابم به سِحر بسته به چشم
شگفت نیست ز جادوی مست سحّاری
چنین که نرگس بیمار تو ربوده دلم
سلامتم همه زین پس بود به بیماری
بلای مردم آزادهای و فتنهٔ خلق
سلامت از تو میسر شود به دشواری
همیشه طبع تو مایل بود به ریزش خون
مگر به کیش تو طاعت بود گنهکاری
شمن ز طاعت بت بر میان نهد زنّار
خلاف تو که بتی بنگرمت زناری
گمان مبر که ازین پس رود به چشمی خواب
چنین که فتنهٔ مردم شدی به بیداری
کسی که مشرب آن لعل می پرست گرفت
شگفت نیست که دشمن شود به هشیاری
شبان و روز به آزار خلق سعی کنی
عجبتر آنکه ندارد کس از تو بیزاری
میفکن این همه آشوب در ممالک شاه
مباد آنکه بری کیفر از ستمکاری
به پای دوست روان سر بباز قاآنی
که در طریقت ما به بُوَد سبکباری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلباختگی و عشق خود به یک زیبا روی سخن میگوید. او احساساتی از قبیل حسرت، خشم و دلتنگی را توصیف میکند و به فقدان وفاداری و محبت از سوی معشوق اشاره میکند. شاعر از جادوی چشمهای مست معشوق و تأثیر آن بر خواب و بیداری خود سخن میگوید و از بلای عشق و فتنههای ناشی از آن مینالد. او همچنین به رنج و مشقتهای ناشی از عشق اشاره دارد و تأکید میکند که در این مسیر هیچ چیز جز ترک و تحمل درد برای او باقی نمانده است. در نهایت، شاعر معتقد است که در عشق به دوست، باید سبکبار و آمادهی فداکاری بود.
هوش مصنوعی: ای بت زیبا، تو با شیرینیهای خود دلم را اسیر کردی، اما افسوس که نتوانستی از آن مراقبت کنی.
هوش مصنوعی: به دلبرانه بازی کردن و شوخی کردن و جذب کردن مردم با حسن نیت و صداقت، نشان از وفاداری و پایبندی به اصول اخلاقی دارد.
هوش مصنوعی: در زمان ابراز احترام، همچنان که یک عالم و فرزانه در یاد توست، همین ذکاوت و تیزهوشی تو را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: اگر تو ای معشوق، چهرهات را از دید پنهان کنی، شرم و خجالت بتان دیگر به حدی میرسد که روی خود را از تو میپوشانند.
هوش مصنوعی: به زودی دیگر تنی سالم نخواهد ماند، اگر چشمان تو اینگونه به خونریزی متمایل باشند.
هوش مصنوعی: چشم من از شدت حسرت بر لعل و گوهری که در دستان توست، از غروب تا سپیدهدم، اشک میریزد و مانند دُر درخشان است.
هوش مصنوعی: دو چشم جذاب تو مرا به خواب سحری فرو برده و این امر چندان عجیب نیست که به خاطر جادوی بینظیر چشمان تو به چنین حالتی افتادهام.
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو که مانند گل نرگس است، به قدری دل مرا تسخیر کرده که حالا دیگر هیچ چیز جز بیماری عشق تو را احساس نمیکنم و تمام سلامت من به این حالتی وابسته است که برای تو دارم.
هوش مصنوعی: شما میتوانید با وجود مشکلات و چالشهای زندگی، به راحتی برای دیگران آرامش و امنیت فراهم کنید. افرادی که آزاداندیش و با ارادهاند، به خوبی میتوانند با دشواریها مقابله کرده و در عین حال به دیگران کمک کنند.
هوش مصنوعی: طبع تو همواره تمایل به خشونت و ریزش خون دارد، مگر اینکه در پیوند با مذهب تو، اطاعت از دستورات الهی در وجود گناهکاران باشد.
هوش مصنوعی: خود را از بندگی بت رها کن و گردنبند خطایی را که به خاطر تو به گردن انداختهام، به سخره بگیر. من که به خاطر تو به بت نگریستهام، اکنون این بند از گردن برمیدارم.
هوش مصنوعی: نماز نخوان که بعد از این با چشمان بسته نمیتوانی خواب ببینی، چون فتنه مردم در بیداری به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: کسی که به شوق و علاقهاش به آن لعل (سنگ قیمتی) دچار شده، جای تعجب نیست که در حالت هوشیاری به دشمنی بپردازد.
هوش مصنوعی: اگر شب و روز در آزار مردم تلاش کنی، عجیب است که هیچ کس از تو تنفر ندارد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که هرگز نباید اینقدر بینظمی و آشفتگی در سرزمینهای پادشاه به وجود آورد و نباید اجازه داد که ستمگران بدون مجازات بمانند.
هوش مصنوعی: به خاطر دوست، جان خود را فدای او کن، زیرا در مسیر ما، سبکی و آسانی بسیار مهم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.