قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۵ - در مدح شاهزادهٔ گردون و ساده فریدون میرزا فرمانفرمای فارس میفرماید
به عزم پارس دل پارسایم از کرمان
سفر گزید که حبالوطن منالایمان
مرا عقیده که روزی دوبار در شیراز
به دوستانکهن بهینه نوینم پیمان
گمانم آنکه چو در چشمشان شوم نزدیک
چهنور چشم دهندم بهچشم خویش مکان
ولیک غافل ازین ماجرا که مردم چشم
ز چشم مردم هست ازکمال قرب نهان
به صدهزار سکندر که رهنوردم خورد
رهی سپردم چون عُمر خضر بیپایان
رهی ز بسکه درو جوی و جر به هر طرفش
چو آسیا شده جمعی ز آب سرگردان
رهی نشیبش چندانکه حادثات سپهر
رهی فرازش چندان که نایبات زمان
نه بر شواهق او پرگشوده مرغ خیال
نه در صحاری او پا نهاده پیکگمان
عروج ختم رسل را به جسم زی معراج
شدن بر اوج جبالش نکوترین برهان
چو جا به فارس گزیدم دلم گرفت ملال
چو مومنی که به دوزخ رود ز باغ جنان
مرا به کُنهِ شناسا ولی ز غایت بخل
همه ز روی تحیر به روی من نگران
یکی به خنده که این واعظیست از قزوین
یکی به طعنهکه ای فاضلیست از همدان
من از فراست فطری ز رازشان آگه
ولی چهسود ز تشخیص درد بیدرمان
هزار گونه تذلل به جای آوردم
یکی نکرد اثر در مناعت ایشان
بلی دو صد ره اگر آبگینه نرم شود
تفاوتی نکند سخترویی سندان
به هر تنی که نمودم سلام گفت علیک
ولی علیکی همچون علی مفید زیان
چو حال اهل وط شد به م چنب عالی
که میزنند ز حیلت بر آتشم دامان
بگفتم ار همه از بهر دادخواهی محض
قصیدهیی بسرایم به مدحت سلطان
خدیو کشور جم مالک رقاب امم
کیای ملک عجم داور زمین و زمان
سپهرکوکبه فرمانروای فارس که هست
تنش ز فرط لطافت نظیر آب روان
قصیده گفتم و هر آفرین که فرمودند
مرا به جای صلت بود به زگنج روان
صلت نداد مرا زان سببکه خواست دلش
که آشکار شود این لطیفهٔ پنهان
که درّ درّیِ نظم دریّ قاآنی
چنان بهیکه ادای بهای او نتوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از سفر به شیراز و دلتنگیهای خود برای وطن، کرمان، صحبت میکند. او به دوستیهای قدیمی خود در شیراز اشاره میکند و از امید به دیدار آنها سخن میگوید. شاعر به زیبایی و ارزشهای روحیاش در نزد دوستانش میاندیشد اما از غفلت مردم نسبت به عمق نگاه و ارزشهای واقعی در زندگی آگاه است. او حسرت زندگی و تلاش بیفرجام خود را بیان میکند و از عدم توجه مردم به او و کمارزشی که برایش قائل هستند، گلایه دارد. در انتها، شاعر به مدح سلطان میپردازد و بیتوجهی به خود را در برابر جلال و مقام او توجیه میکند، و درمییابد که کوششهایش در جلب توجه بیفایده است.
هوش مصنوعی: با تصمیم جدی و ارادهای محکم، از کرمان به سفر میروم، چرا که عشق به میهن برای من مانند ایمان است.
هوش مصنوعی: من باور دارم که هر روز دو بار در شیراز با دوستان قدیمی خود پیمانی تازه میبندم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد وقتی که به چشمانشان نزدیک میشوم، چه روشناییای به چشمان خود میدهم و چه جایگاهی برای خود میسازم.
هوش مصنوعی: اما غافل از این حقیقت که مردم به خاطر کمال نزدیکی، به یکدیگر نظر دارند.
هوش مصنوعی: من به اندازهی صد هزار سکندر قدرت و تسلط دارم، اما با این حال، راه خود را به دست سرنوشت سپردم، همانطور که عمر خضر، که هیچگاه به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش فراوان، در جستجوی مسیر و علت، اطرافش مثل یک آسیاب پر از آشفتگی و حرکت افرادی است که گویی در آب سردرگم شدهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مسیری پرپیچ و خم و چالشهای زیاد میپردازد که انسان در زندگی با آن مواجه میشود. در عین حال، بر این نکته تأکید میکند که هرچند مشکلات و سختیها وجود دارند، اما فرصتها و پتانسیلهای مثبت نیز در زندگی وجود دارند که میتوانند انسان را به بالا ببرند و او را به موفقیت برسانند.
هوش مصنوعی: نه خیال پرندهای توانسته در قلههای او پرواز کند، و نه پیام پنداری به دشتهای او قدم گذاشته است.
هوش مصنوعی: عروج پیامبر گرامی اسلام به آسمان و مقام رفیع او در این سفر، بهترین دلیل بر عظمت و مقام اوست.
هوش مصنوعی: زمانی که به فارس رسیدم، دلم به شدت ناراحت و افسرده شد، مانند مومنی که از بهشت به جهنم میرود.
هوش مصنوعی: من از درون خود کاملاً شناخته شدهام، اما به دلیل شدت بخلی که بر دیگران حاکم است، فقط از روی حیرت و تعجب به من نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: یک نفر به شوخی میگوید که این واعظ اهل قزوین است و دیگری به طور کنایهآمیز میگوید که آری، او هم، فردی دانشمند و فاضل از همدان است.
هوش مصنوعی: من از دانایی طبیعیام به رازهایشان پی بردهام، اما چه فایدهای دارد اگر درد درمانناپذیری را بشناسم؟
هوش مصنوعی: من هزاران بار خود را خوار و کوچک کردم، اما هیچکدام از این کارها نتوانست بر سربلندی و عزت نفس آنها تأثیری بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر آبگینه دو صد بار هم نرم شود، هیچ تأثیری در سختی سنگ سندان نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: هر بار که به کسی سلام کردم، او هم متقابل جواب داد. اما جوابش به اندازه علی برای من سودمند و ارزشمند نبود.
هوش مصنوعی: زمانی که حال و اوضاع اهل سرزمین خودم به قدری بد و نابسامان شده که مرا به یاد چقدر سختیها و معضلات میاندازد، در چنین شرایطی، مانند آتشی که در دامانم است، به یاد میآورم که دیگران با زیرکی و حیله بر مشکلاتم میافزایند.
هوش مصنوعی: گفتم اگر بخواهم فقط به خاطر عدالتخواهی شعری بنویسم، آن شعر را در وصف سلطان میسرایم.
هوش مصنوعی: فرمانروای سرزمین جم، صاحب اختیار و فرمانده ملتها، بزرگ حاکم کشورهای ایرانی، قاضی و داور جهان و زمان است.
هوش مصنوعی: آسمان، که شبیه یک ستاره درخشان در سرزمین فارس است، چنان لطیف و نازک است که انگار همچون آب زلال و روان میباشد.
هوش مصنوعی: من شعری سرودم و هر ستایش که دربارهام کردند، همچون پاداشی بود بهمراتب بهتر از گنجی که در دل دارم.
هوش مصنوعی: به دلیل این که دل او مایل بود این راز نهفته روشن شود، مرا به صحبت وادار نکرد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ارزش بالای شعر قاآنی اشاره دارد و میگوید که شعر او آنقدر زیبا و ارزشمند است که هیچ چیزی نمیتواند بهای آن را بپردازد. در واقع، شاعر به شگفتی و عمق هنر خود افتخار میکند و میفهماند که این زیبایی غیرقابل توصیف است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.