گنجور

 
قاآنی

مرا ماهیست‌در مشکوکه مشکین زلف پرچینش

به‌هر تارست‌صد تبت‌به‌هر چینست صد چینش

بتی دارم بر سوری بود یک باغ ریحانش

مهی دارم‌ که بر طوبی بود یک راغ نسرینش

هوای باده‌ گر داری ببوس آن لعل میگونش

شمیم ‌نافه‌ گر خواهی ‌ببوی آن جعد مشکینش

بهشتی‌ هست‌ بس‌خرم‌ که ‌یک‌ شهرست رضوانش

عروسی هست‌ بس‌زیبا که‌ یک‌ ملکست‌ کابینش

ز بس شرین زبان گویی طرب خیزست دشنامش

ز بس دلکش بیان مانا روان‌بخشست نفرینش

به عمان طعنه‌گو محفل ز لعل ‌گوهر آمودش

به تبت خنده زن مجلس ز جعد عنبرآگینش

رخش‌ماهی بود رخشاکه ریحانست جلبابش

خطش مشکی بود بویا که‌ کافور است بالینش

قدش ‌سرویست ‌بارآور که‌آمد بار خورشیدش

خدش‌ گنجی است جان‌پرور که باشد مار تنینش

مرا با آنچنان قد باغ نفریبد به شمشادش

مرا با آنچان خد چرخ نشکیبد به پروینش

شکر خیزد دمادم‌تنگ‌تنگ‌از لعل جانبخشش

گهر ریزد پیاپی بار بار از کام نوشینش

تو گوی نعت دستور جهان دادند تعلیمش

تو گویی مدح سالار جهان‌کردند تلقینش

نتاج مجد و تاج نجد ابوالقاسم ‌که از تابش

بر از آیینهٔ گیتی‌نما رای جهان‌ بینش

 
 
 
حکیم نزاری

بیار ای بادِ جان پرور نسیمی از عرقچینش

خجل کن نافۀ چین را ز بویِ زلفِ پر چینش

شبی در شو به خرگاهش برافکن برقع از ماهش

تفرّج کن گلِ ستانی ز سنبل گِردِ هر چینش

ببین پیراهنِ نسرین تَرازِ طرّۀ مشکین

[...]

خیالی بخارایی

اگر در بند سودا نیست با من زلف مشکینش

شکست نقد قلب من چرا شد رسم و آیینش

منش دیگر نمی‌گویم مکن چندین جفا آخر

چو بهبودی نمی‌بینم ز دل کاو گفت چندینش

منجّم تا رخ یار و سرشکم دید، در خاطر

[...]

عرفی

گلی زین باغ گر چینی بیاور دستی از بینش

که نقش لوح محفوظ است بر اوراق اغصانش

صائب تبریزی

اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش

چه بیتابانه می چسبد به دل لبهای شیرینش

ازان در چشم او عاشق بود از خاک ره کمتر

که قمری می کند نقش قدم را سرو سیمینش

مرا چون مهرتابان داغ دارد آسمان چشمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

به این شوخی که دارد پی بهار جلوه رنگینش

متانت کو که بی‌تابانه گردد گرد تمکینش

به داغ بیکسی هرگز نمی‌سوزد کسی را دل

به بیماری که یاد دوست باشد شمع بالینش

به جرم لاغری فتراکش از من سر نمی‌پیچد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه