قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷ - در ستایش مرحوم مبرور میرزا ابوالقاسم همدانی ذوالریاستین فرماید
مرا ماهیستدر مشکوکه مشکین زلف پرچینش
بههر تارستصد تبتبههر چینست صد چینش
بتی دارم بر سوری بود یک باغ ریحانش
مهی دارم که بر طوبی بود یک راغ نسرینش
هوای باده گر داری ببوس آن لعل میگونش
شمیم نافه گر خواهی ببوی آن جعد مشکینش
بهشتی هست بسخرم که یک شهرست رضوانش
عروسی هست بسزیبا که یک ملکست کابینش
ز بس شرین زبان گویی طرب خیزست دشنامش
ز بس دلکش بیان مانا روانبخشست نفرینش
به عمان طعنهگو محفل ز لعل گوهر آمودش
به تبت خنده زن مجلس ز جعد عنبرآگینش
رخشماهی بود رخشاکه ریحانست جلبابش
خطش مشکی بود بویا که کافور است بالینش
قدش سرویست بارآور کهآمد بار خورشیدش
خدش گنجی است جانپرور که باشد مار تنینش
مرا با آنچنان قد باغ نفریبد به شمشادش
مرا با آنچان خد چرخ نشکیبد به پروینش
شکر خیزد دمادمتنگتنگاز لعل جانبخشش
گهر ریزد پیاپی بار بار از کام نوشینش
تو گوی نعت دستور جهان دادند تعلیمش
تو گویی مدح سالار جهانکردند تلقینش
نتاج مجد و تاج نجد ابوالقاسم که از تابش
بر از آیینهٔ گیتینما رای جهان بینش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیباییهای یک معشوقه است. شاعر به توصیف موها و چهرهی دلربای او میپردازد و از حس و حال عشق و شوق نسبت به او سخن میگوید. معشوقهاش را به باغهای خوشبو و بهشت تشبیه میکند و زیبایی و دلنشینی او را با عبارات شاعرانهای توصیف میکند. همچنین، شاعر به تأثیر کلمات و گفتار او اشاره میکند که بر دل و جانش تأثیر عمیق میگذارد. در نهایت، شاعر با اشاره به مقام و عظمت معشوقهاش، به نوعی از نور و روشنی که او به زندگیاش میبخشد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من عشق و محبتی دارم که چون ماهی در دل تاریکیهای جهان است. زلفهای مشکین او همچون پرچینهایی زیباست که در هر تار و چین آن، به اندازهی صد بار تب و تپش وجود دارد.
هوش مصنوعی: من باغی دارم که پر از گلهای خوشبو است و به زیبایی و لطافت باغهای بهشت میماند.
هوش مصنوعی: اگر هوای نوشیدن شراب را داری، لبهای زیبا و میگون او را ببوس و اگر بخواهی، میتوانی عطر جعد و موهای مشکیاش را استشمام کنی.
هوش مصنوعی: بهشتی وجود دارد که زیباییاش وصفناپذیر است، چرا که در آنجا شادی و خوشحالی موج میزند و به نوعی این مکان به اندازهای زیبا و دلانگیز است که گویی بهاری است با جشن عروسی که تمام فضا را زینت بخشیده و نشان از طراوت و شادابی دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شیرینی کلامش، حتی دشنام او هم دلپذیر است و بیانش به قدری جذاب است که مانند آب حیات روح را تازه میکند. نفرین او نیز عمیق و دلنشین است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و دلفریبی یک شخص اشاره میکند. او به این موضوع میپردازد که در جمعهای مختلف، زیبایی و جذابیت آن فرد موضوع بحث و تحسین قرار میگیرد. فردی که لباسی زینتی و روحنواز دارد و با دیگران در محافل اجتماعی خود را نمایان میکند، سبب شادی و خنده میشود. شاعر به دلانگیزی و لطیف بودن موهای او و جلوههایی که دارد اشاره دارد که برای همه چشمنواز است.
هوش مصنوعی: ماهی زیبا و درخشانی که جلوهاش همچون بوی خوش ریحان است، پارچهای تیره و مشکی به تن دارد و بالین او بوی کافور را میدهد.
هوش مصنوعی: قد او مثل درخت سرسبز و تنومند است که میوههایش را در زیر تابش آفتاب میآورد. او مانند گنجی است که جان انسان را پرورش میدهد و شگفتیهایش برای او همچون ماری است که میتواند به راحتی او را تحت تاثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: مرا با قد و قامت زیبای خود فریب نده، چون درختی که قدش را با شمشاد مقایسه میکنند. همچنین، به خاطر ناز و لطافتت، نیازی نیست که مرا با چرخش و زیباییات به خود مشغول کنی.
هوش مصنوعی: شکر بهطور مداوم از لبان او جاری میشود و جواهرات لطف و محبتش بهطور پیوسته از دهان شیرینش به بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: تو بیانکننده ویژگیهای برتر جهان هستی هستی، گویا به تو آموختهاند چگونه صفات عالی و ارزشهای بزرگ را برای پیشوای عالم شرح دهی.
هوش مصنوعی: نتیجهی عظمت و شکوه ابوالقاسم درخشان است که از نور او، جهان و واقعیات آن بهتر دیده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیار ای بادِ جان پرور نسیمی از عرقچینش
خجل کن نافۀ چین را ز بویِ زلفِ پر چینش
شبی در شو به خرگاهش برافکن برقع از ماهش
تفرّج کن گلِ ستانی ز سنبل گِردِ هر چینش
ببین پیراهنِ نسرین تَرازِ طرّۀ مشکین
[...]
اگر در بند سودا نیست با من زلف مشکینش
شکست نقد قلب من چرا شد رسم و آیینش
منش دیگر نمیگویم مکن چندین جفا آخر
چو بهبودی نمیبینم ز دل کاو گفت چندینش
منجّم تا رخ یار و سرشکم دید، در خاطر
[...]
گلی زین باغ گر چینی بیاور دستی از بینش
که نقش لوح محفوظ است بر اوراق اغصانش
اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش
چه بیتابانه می چسبد به دل لبهای شیرینش
ازان در چشم او عاشق بود از خاک ره کمتر
که قمری می کند نقش قدم را سرو سیمینش
مرا چون مهرتابان داغ دارد آسمان چشمی
[...]
به این شوخی که دارد پی بهار جلوه رنگینش
متانت کو که بیتابانه گردد گرد تمکینش
به داغ بیکسی هرگز نمیسوزد کسی را دل
به بیماری که یاد دوست باشد شمع بالینش
به جرم لاغری فتراکش از من سر نمیپیچد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.