گنجور

 
فضولی

زبان مرغ می داند مگر گل

که دارد گوش بر فریاد بلبل

مگر جانی ندارد گل که دارد

بآه بلبلان چندین تحمل

ز عاشق می فزاید قدر معشوق

نه از بسیاری جاه و تجمل

نگار من مکن بی التفاتی

مزن بر عاشقان تیغ تغافل

اگر خواهی که بگشاید دل ما

بر افشان زلف یا بگشای کاکل

بشرط صبر بر غم می توان یافت

گل مقصد ز گلزار توکل

توکل را فضولی کار فرما

مکن کاری به تدبیر و تأمل

 
sunny dark_mode