گنجور

 
فضولی

در ره عشق بتانست رفیقم توفیق

غیر توفیق درین راه مرا نیست رفیق

اهل تقلید ندارند ثباتی در ذات

صدق این واقعه از سایه خود کن تحقیق

قطره اشک مرا خوار مبین ای زاهد

حذر ای مورچه زین قطره که بحریست عمیق

آه و اشکم دو گواهند که در دعوی عشق

می دهد از پی هم بر سخن من تصدیق

طالب آن به که مقید بتعلق نبود

هست در راه طلب قید تعلق تعویق

قطره اشک مرا رنگ گل از داغ دلست

لاله رنگ از اثر تاب سهیل است عقیق

در ره عشق فضولی مگزین رسم ورع

بی طریق است خلاف روش اهل طریق

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جامی

رهروی خوش سخنی گفت ز پیران طریق

کاولین شرط درین راه رفیق است رفیق

طالب صحبت رندان شو و توفیق ادب

از خدا خواه که الله ولی التوفیق

چون به نظاره ساحل گذری خنده زنان

[...]

فضولی

گر ترا هست دلا در ره غم میل رفیق

بطلب جام شفق گون که رفیقست شفیق

شده ام کم شده رادی سرگردانی

هست امید که راهی بنماید توفیق

ای که در ساحل راحت ز سبک بارانی

[...]

صفی علیشاه

بر عنادش همه بستند کمر ز اهل طریق

او نفرمود بر اینگونه خصومت تصدیق

گفت من شاه دوکونم نشوم عبد فریق

دریم رحمت من خلق دو کونند غریق

گردوایی کند اظهار غرض بهر علیق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه