رهروی خوش سخنی گفت ز پیران طریق
کاولین شرط درین راه رفیق است رفیق
طالب صحبت رندان شو و توفیق ادب
از خدا خواه که الله ولی التوفیق
چون به نظاره ساحل گذری خنده زنان
دامن عاطفت خود مکش از دست غریق
چیست آن رشته که آویخت خور از خیط شعاع
یعنی ای ذره برون آی ازین چاه عمیق
به جز این نکته نشد حاصلم از دقت فکر
که بدان سر میان ره نبرد فکر دقیق
لعل سیراب تو رخشنده سهیلی ست که داد
گوهر اشک مرا پرتو آن رنگ عقیق
هر معاشر به رفیقی دم یکرنگی زد
جامی و جام شفق گون که رفیقی ست شفیق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ترا هست دلا در ره غم میل رفیق
بطلب جام شفق گون که رفیقست شفیق
شده ام کم شده رادی سرگردانی
هست امید که راهی بنماید توفیق
ای که در ساحل راحت ز سبک بارانی
[...]
بر عنادش همه بستند کمر ز اهل طریق
او نفرمود بر اینگونه خصومت تصدیق
گفت من شاه دوکونم نشوم عبد فریق
دریم رحمت من خلق دو کونند غریق
گردوایی کند اظهار غرض بهر علیق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.