من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد
خاک کویت همه دم در نظر من باشد
هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم
شمع من حال دلم پیش تو روشن باشد
دشمنان تا بکی از دوستیت شاد شوند
حال من از تو بکام دل دشمن باشد
بر سر کوی خود ای شمع مسوزان ما را
گلشن کوی تو حیف است که گلخن باشد
جان من تا بقیامت نبرم نام حیات
گر پس از مرگ مرا کوی تو مدفن باشد
به خدنگی برهان از الم و غم ما را
چند ما را الم جان و غم تن باشد
مکن از خاک درت منع فضولی ای گل
جای بلبل به ازان نیست که گلشن باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمیقترین احساسات عاشقانه و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر از خود میپرسد که چه کسی است که خانهاش در کوی محبوب قرار نگیرد و صحبت از عشق و شوقش را میکند. او از حال و روز خودش میگوید که هیچ کس نمیتواند آن را به زبان آورد و تنها شمع وجودش، حال دلش را روشن میکند. همچنین، او نگران این است که دشمنانش از عشق او به محبوب شاد شوند و میخواهد که حسرت و غم در دلش بماند. شاعر از معشوق میخواهد که به آتش نکشد و از او دور نماند و تاکید میکند که پس از مرگ نیز نمیخواهد نامش را فراموش کند، بلکه انتظار دارد که در کوی محبوب آرام گیرد. در نهایت، او میگوید که عشق و زیبایی به هیچ چیز جز جایگاه محبوب نمیرسد و از او میخواهد که محبت خود را حسب حال بلبلان به او عطا کند.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که لایق آن باشم که در کوی تو زندگی کنم، اما خاک و سرزمین تو همیشه در ذهن من است و هر لحظه را به یاد تو سپری میکنم.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند احساس واقعی من را به زبان بیاورد، اما همیشه مانند شمعی به تو روشنایی میبخشد و حال دلم را در حضورت نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دشمنان تا چه زمانی از دوستی تو خوشحال خواهند بود؟ در حالی که حال من به خاطر تو به دل دشمن خوش میکند.
هوش مصنوعی: بر سر کوی خود، ای شمع، ما را نسوزان. باغ و گلشن این کوچه برای ما خیلی ارزشمند است و شایسته نیست که به آتش تبدیل شود.
هوش مصنوعی: ای زندگی من، تا وقتی که به سرانجام نرسم، هیچگاه نامی از زندگی نبرم، چرا که اگر بعد از مرگم، تنها مکانی که برای من باقی بماند، کوی تو باشد.
هوش مصنوعی: با تیر بلندی از نگرانی و درد ما را نجات بده، چرا که درد جان و غم تن ما را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: ای گل، نگذار که از تو دوری جویند، چرا که جایی بهتر از اینجا برای بلبل نیست و وجود گلشن به خاطر توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که آگه ز دل سوخته من باشد
بخدا رحم کند گر همه دشمن باشد
آفتابا، نفسی خانه من روشن کن
چند گوشم به در و چشم به روزن باشد
برق رخسار بتان گر همه عالم سوزد
[...]
دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد
چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد
حرص از طول امل تا بکمندت نکشد
باید این رشته بکوتاهی سوزن باشد
هر کسی حاصلی از مزرع امید برد
[...]
آتش قافله ما دل روشن باشد
گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
حسن هرجا که بود در نظر من باشد
مهر را آینه از دیده روزن باشد
هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید
[...]
غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد
لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد
صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند
سینه بیمهرتر از سینه دشمن باشد
دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم
[...]
به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد
همه جا در نظرش وادی ایمن باشد
دل به الطاف ستم پیشه تسلی نشود
نبرد تشنگی آبی که در آهن باشد
گرد ظلمت ز بس از صرصر آهم پاشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.