گنجور

 
کلیم

نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد

به من آخر چه ازین عالم ایجاد رسد

ای جرس تا به کی از ناله گلو پاره کنی

کس درین بادیه دیدی که به فریاد رسد

ای خوش آن صید که کس گر نرسد بر سر او

از پر تیر تواند که به صیاد رسد

تیشه با سخت‌دلی می‌نهد انگشت به گوش

نتواند که به درد دل فرهاد رسد

بس که از درد دلم راه جهان مسدود است

شورش دجله نیارد که به بغداد رسد

لذت کشته شدن شمع اگر دریابد

پر ز پروانه بگیرد به رَهِ باد رسد

شانه از زلف تو خوش کامروا شد، ستم است

که دگر آب درین باغ به شمشاد رسد

بعد مردن نشود نقد سخن از دگری

کاین نه مالی‌ست که میراث به اولاد رسد

حیف باشد ره میخانه نمودن به کلیم

مپسندید که این ننگ به ارشاد رسد

 
 
 
گلها برای اندروید
انوری

چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد

چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد

گر وصال تو به ما می‌نرسد ما و خیال

آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد

چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت

[...]

اهلی شیرازی

چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد

بجز از ناله زارم که به فریاد رسد

صورت چین که به آرایش نقاش کسی است

کی بزیبایی آن حسن خدا داد رسد

مرهمی نه بدل از خنده شیرین ورنه

[...]

فضولی

چه عجب گر به دل از تیغ تو بیداد رسد

شیشه را حال چه باشد که به فولاد رسد

هر دم از هجر تو بر چرخ رسانم فریاد

به امیدی که مگر چرخ به فریاد رسد

مکن از آه من اکراه که شمع رخ تو

[...]

صائب

تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟

تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد

بر سر هر گره زلف تو لرزم که مباد

دست خشکیده ای از جانب شمشاد رسد

می شود دل نشود مضطرب از آمدنت؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه