مژده آمدنت داد صبا دوران را
رونق عهد شبابست دگر ایمان را
ای صبا گر به مقیمان درش بازرسی
برسان بندگی و خدمت مشتاقان را
گر به منزلگه آن نایب حق ره یابم
خاک روب در آن خانه کنم مژگان را
رفعت پایه ما خدمت اهل البیت است
نیست حاجت که بر افلاک کشیم ایوان را
بنده آل نبی باش که در کشتی آل
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
ترسم آن خیره که بر شیعه او میخندد
در سر کار تشیع کند آخر جان را
ماه کنعانی من! مسند مصر آن تو شد
وقت آنست که بدرود کنی زندان را
یک نظر دیدن رویت ز خدا خواهد فیض
در سرش آن که به پای تو فشاند جان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به خوش آمدن مژدهای اشاره میکند که صبا (نسیم) آن را آورده و از رونق جوانی و ایمان دوباره سخن میگوید. او از صبا میخواهد که سلام و ارادت خدمتگزاران را به اهل بیت برساند و خود را در خدمت به آنها معرفی میکند. شاعر در آرزوی ملاقات با نایب حق است و میخواهد با اشکهایش خاک آن مکان مقدس را جارو کند. او تأکید میکند که ارزش انسان در خدمت به اهل بیت است و نیازی به بلندمرتبه کردن خود ندارد. با اشاره به آداب و رسوم شیعه، شاعر به خطراتی که ممکن است برای پیروان اهل بیت ایجاد شود، هشدار میدهد. همچنین، به تجلی نور خدا در دیدن چهره معصوم اشاره میکند و به عشق و فداکاری در این راه اشاره دارد. در نهایت، او امیدوار است که نگاه یکباره به آن چهره مقدس، بر سر محبت و جان او بیفزاید.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی خبر آمدن تو را به ما میدهد و دوران جوانی دوباره جان میگیرد و ایمان نیز در این میان تازه میشود.
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر به ساکنان آنجا دسترسی داری، محبت و ارادت خدمتگزاران و مشتاقان را به آنها برسان.
هوش مصنوعی: اگر به مسکن آن نماینده حق برسم، خاک آن خانه را با مژگانم پاک میکنم.
هوش مصنوعی: ما مقام و جایگاه خود را از خدمت به اهل بیت میدانیم و نیازی نیست که به دنبال بلندپروازیهای ظاهری و نمایشی چون ساختن ایوانهایی در آسمان باشیم.
هوش مصنوعی: به خودت ببال و خود را از خاندان پیامبر بدان، زیرا در کشتی نجات آنها، کسی که به چیزهای مادی نچسبد و دل به آنها ندهد، در برابر طوفانها ایمن خواهد بود.
هوش مصنوعی: نگرانم از کسی که به شیعه میخندد و در باطن ممکن است به عقاید شیعه پایبند شود و جان خود را در این راه فدای آن کند.
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای من! جایگاه تو در مصر آماده شده است. زمان آن رسیده که با این زندان خداحافظی کنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی یک بار نگاهی به چهرهات بیندازد، از خدا نعمتی بزرگ به او خواهد رسید، زیرا او جان خود را به خشوع در برابر تو فدای تو میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
[...]
می بیارید و به می تازه کنید ایمان را
غم جنّات و جهنم نبود رندان را
ترک خود گیر که با خود به مکانی نرسی
که در آن کوی مجالی نبود رضوان را
عاقلان را به مقامات مجانین ره نیست
[...]
در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
[...]
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوشالحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ بادهفروش
[...]
وقت آن شد که می ناب دهی مستان را
خاصه من بیدل شوریده سرگردان را
قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است
تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را
شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.