به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت
گذرد ز آسمانها بدرد حجابها را
صبا به لطف بگو ختم آل طاها را
که فرقت تو به زاری بسوخت دلها را
قرار خاطر ما هم تو میتوانی شد
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
برون خرام ز مغرب که تیره شد آفاق
ز رسم خویش بگردان طلوع بیضا را
بیا بیا که حضور تو مرده زنده کند
ز آسمان به زمین آورد مسیحا را
نماند صبر و سکون بعد از این به هیچ دلی
به وصل گل برسان بلبلان شیدا را
خوش آن زمان که به نور تو راه حق سپریم
طریق و منزل و مقصد یکی شود ما را
نهد به پای تو سر فیض و جان کند تسلیم
گذشت قطره ز مستی چو دید دریا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از فیض و رحمت خداوند یاد میکند و بیان میدارد که اگر اثر فیض الهی به دلها برسد، میتواند حجابها را از بین ببرد و روح را زنده کند. او با اشاره به مشکلات و دوری از معشوق، از پاسخگویان درخواست میکند که در میان مصیبتها و غمها، دلها را آرام کنند و به وصال محبوب برسانند. همچنین بر اهمیت نور الهی و راه حق تأکید کرده و اینکه در نهایت، تسلیم و پذیرش فیض و رحمت خداوند همچون قطرهای است که به دریا میپیوندد.
هوش مصنوعی: اگر به لطف تو، اثری حاصل شود، آن اثر از آسمانها عبور کرده و پردهها را میشکافد.
هوش مصنوعی: ای نسیم، با محبت بگو که دعای ختم آل طاها (پیامبر اسلام) را بگوید، چرا که فاصله و جدایی تو دلها را به شدت میسوزاند و به عذاب میاندازد.
هوش مصنوعی: تو میتوانی آرامش دل ما را فراهم کنی، چرا که ما خود را به دامان کوه و بیابان سپردهایم.
هوش مصنوعی: از سمت مغرب خارج شو، زیرا که آسمانها تاریک شدهاند. به خاطر رفتار خود، طلوع نور سفید را تغییر بده و از آن دور شو.
هوش مصنوعی: بیایید تا با حضور تو جان تازهای به زندگی ببخشیم. حضور تو مانند مسیحا از آسمان به زمین میآید و میتواند مردگان را زنده کند.
هوش مصنوعی: دیگر صبر و سکون برای هیچ دلی نمانده است؛ بگذار بلبلان عاشق به وصال گل برسند.
هوش مصنوعی: زمانی خوش است که با نور وجود تو به مسیر درست هدایت شویم و در این راه، مقصد و مسیر برای ما یکی گردد.
هوش مصنوعی: سر فیض و جان خود را به پای تو مینهد و تسلیم میشود، چون قطرهای که از سر مستی دریا را میبیند و از آن نگذشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.