گنجور

 
فیض کاشانی

جان بی‏لقای مهدی ذوقی چنان ندارد

وانکس که این ندارد حقا که آن ندارد

ذوقی چنان ندارد بی‏خدمتش عبادت

بی‏خدمتش عبادت ذوقی چنان ندارد

با هیچ کس نشانی از حضرتش ندیدم

یا کس خبر نبخشد، یا او نشان ندارد

در سرّ غیبت او بس عقل‏ها فرو ماند

دردا که این معما شرح و بیان ندارد

عمری که بی‏حضورش بگذشت اهل دل را

ماند به جوی بی‏آب یا تن که جان ندارد

مثل تو پادشاهی، معصوم لوحش اللّه

چشم جهان ندیده، دور زمان ندارد

گرچه بسی ز وصلش ای فیض بی‏نصیبند

کس مبتلای حرمان چون من گمان ندارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

جانْ بی جمالِ جانان میلِ جهان ندارد

هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دِلْسِتان ندیدم

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است

[...]

صوفی محمد هروی

جان، بی جمال جانان میل جنان ندارد

آن کس که این ندارد حقا که جان ندارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
فیض کاشانی

جان بی‏لقای مهدی ذوقی چنان ندارد

وانکس که این ندارد حقا که آن ندارد

ذوقی چنان ندارد بی‏خدمتش عبادت

بی‏خدمتش عبادت ذوقی چنان ندارد

با هیچ کس نشانی از حضرتش ندیدم

[...]

هاتف اصفهانی

در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد

آری کسی که دل داد پروای جان ندارد

پرسی ز من که دارد؟ زان بی‌نشان نشانی

هر کس ازو نشانی دارد نشان ندارد

یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز

[...]

رضاقلی خان هدایت

با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این راه صد بحر بی کران است

دردا که این معما شرح و بیان ندارد

ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه