جان بیلقای مهدی ذوقی چنان ندارد
وانکس که این ندارد حقا که آن ندارد
ذوقی چنان ندارد بیخدمتش عبادت
بیخدمتش عبادت ذوقی چنان ندارد
با هیچ کس نشانی از حضرتش ندیدم
یا کس خبر نبخشد، یا او نشان ندارد
در سرّ غیبت او بس عقلها فرو ماند
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
عمری که بیحضورش بگذشت اهل دل را
ماند به جوی بیآب یا تن که جان ندارد
مثل تو پادشاهی، معصوم لوحش اللّه
چشم جهان ندیده، دور زمان ندارد
گرچه بسی ز وصلش ای فیض بینصیبند
کس مبتلای حرمان چون من گمان ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غیبت مهدی (عج) اشاره میکند و حسرت و درد ناشی از عدم حضور او را بیان میکند. او میگوید که بدون خدمت به مهدی، عبادت معنایی ندارد و در این غیبت، هیچ نشانی از او نمیتواند پیدا کند. عقلها در برابر معمای غیبت او عاجزند و زندگی بدون حضور او مانند جویی بیآب است. شاعر تأکید میکند که هیچ کس مانند مهدی نیست و کسانی که از وصل او محرومند، نمیتوانند درد ناشی از آن را درک کنند.
هوش مصنوعی: کسی که از لطف و محبت مهدی برخوردار نیست، هیچ لذتی از زندگی ندارد. واقعاً کسی که این نعمت را ندارد، هیچ چیز ندارد.
هوش مصنوعی: عبادت بدون حضور او هیچ ارزش و ذوقی ندارد، هیچ کسی نمیتواند به اندازهای که در محضر او هست خوشحال و راضی باشد.
هوش مصنوعی: در زندگی هیچکس را پیدا نکردم که نمایانگر وجودی از او باشد، یا اینکه کسی خبری از او داشته باشد، یا حتی اینکه خود او نشانی از خودش به جا گذاشته باشد.
هوش مصنوعی: در پنهان بودن او، عقلها به حیرت میافتند و افسوس که این راز هیچ توضیح و تبیینی ندارد.
هوش مصنوعی: عمرهایی که بدون حضور معشوق سپری شده، برای دلسوختگان مانند جوی بیآب یا بدنی است که جان ندارد.
هوش مصنوعی: شما همچون پادشاهی هستید که معصوم و نیکو میباشید. چشمان جهان هرگز کسی مانند شما را ندیده و زمان نمیتواند به شما آسیب برساند.
هوش مصنوعی: هرچند بسیاری از افراد از پیوستن به او بیبهرهاند، اما کسی به مانند من که در حسرت او گرفتار است، چنین تصوری ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانْ بی جمالِ جانان میلِ جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دِلْسِتان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است
[...]
جان، بی جمال جانان میل جنان ندارد
آن کس که این ندارد حقا که جان ندارد
جان بیلقای مهدی ذوقی چنان ندارد
وانکس که این ندارد حقا که آن ندارد
ذوقی چنان ندارد بیخدمتش عبادت
بیخدمتش عبادت ذوقی چنان ندارد
با هیچ کس نشانی از حضرتش ندیدم
[...]
در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد
آری کسی که دل داد پروای جان ندارد
پرسی ز من که دارد؟ زان بینشان نشانی
هر کس ازو نشانی دارد نشان ندارد
یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز
[...]
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این راه صد بحر بی کران است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.