گنجور

 
فیض کاشانی

تو حق‏شناس نئی ای عدو خطا اینجاست

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سری به دنیی و عقبی فرو نمی‏آمد

چرا که دوستی اهل بیت در سر ماست

در اندرون من خسته دل خیال امام

خموش کرد مرا و به خویش در غوغاست

دلم ز پرده برون شد کنون امیدی هست

اگر ز ناله و فریاد کار ما بنو است

به هر طرف من سرگشته چند پویم، چند

ره دیار امام زمان کجاست، کجاست

نبود میل جهانم ولیک در نظرم

امید آمدن او چنین خوشش آراست‏

چو شعله زاتش شوقت مدام سوزد فیض

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

 
 
 
عنصری

ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست

به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است

ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است

نداد داد مرا چون نداد گربه مرا

تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است

یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای

[...]

ازرقی هروی

در قناعت و توفیق دین و مذهب راست

بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟

برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست

غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست

فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را

[...]

قطران تبریزی

سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست

نسیم باد بکردار عنبر ساراست

سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید

خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست

بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه