گنجور

 
فیض کاشانی

روزی مرا وصال تو روزی اگر شود

بر منتهای همت خود کامران شدم

زاندم که خیل شوق رخت رو به دل نهاد

ایمن ز جور فتنه آخر زمان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشاده شد

کز دوستان یک جهت خاندان شدم

اول ز حرف و صوت وجودم خبر نبود

در مکتب ولای علی نکته‏دان شدم

ای گلبن حدیقه بگزیده رسل

در سایه تو بلبل باغ جنان شدم

پر شد دلم ز مهر نبیّ و ولیّ و آل

زین دوستی به کام دل دوستان شدم‏

روزی بود به فیض بگوید امام عصر

خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم

خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم

چون کرم‌پیله، عشق تنیدم به خویش بر

چون پرده راست گشت من اندر میان شدم

دیگر که داندم چو من از خود برآمدم

[...]

حافظ

هر چند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم

هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم

شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا

بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم

ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من

[...]

صوفی محمد هروی

گر چون برنج پیر و چو نان ناتوان شدم

هر گه که بوی قلیه شنیدم جوان شدم

پالوده داشتم هوس اکنون هزار شکر

«بر منتهای همت خود کامران شدم .»

اسرارها که در دل گیپا نهاده اند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم

در دیر خاک درگه پیر مغان شدم

خاک ره من اهل نظر سرمه میکنند

زاندم که خاک درگه آن آستان شدم

پیرانه سر اگر نه جوانیست در سرم

[...]

اهلی شیرازی

دور از درت به تیغ نه از بهر جان شدم

اندیشه از ملال تو کردم از آن شدم

پایم ندید رفتن ازان در چو راندی ام

گویی گداختم همه تن تا روان شدم

بس در پی وصال تو میگشتم و نشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه