روزی مرا وصال تو روزی اگر شود
بر منتهای همت خود کامران شدم
زاندم که خیل شوق رخت رو به دل نهاد
ایمن ز جور فتنه آخر زمان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشاده شد
کز دوستان یک جهت خاندان شدم
اول ز حرف و صوت وجودم خبر نبود
در مکتب ولای علی نکتهدان شدم
ای گلبن حدیقه بگزیده رسل
در سایه تو بلبل باغ جنان شدم
پر شد دلم ز مهر نبیّ و ولیّ و آل
زین دوستی به کام دل دوستان شدم
روزی بود به فیض بگوید امام عصر
خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از روزی صحبت میکند که به وصال محبوب خواهد رسید. او در آن روز احساس رضایت و کامیابی خواهد کرد و شوق و عشق به محبوب در دلش جای خواهد گرفت. شاعر تاکید میکند که در این حالت از فتنهها و مشکلات زمانه در امان خواهد بود و ارتباط عمیقتری با دوستان و خاندان خود برقرار خواهد کرد. همچنین، او به یادگیری و رشد معنوی خود در مکتب ولایت علی اشاره میکند و محبت به پیامبر و اهل بیت را به عنوان منبع خوشبختی میداند. در نهایت، به انتظار فیض امام زمان و عفو گناهان اشاره میکند که نشان از امید و آرامش دارد.
هوش مصنوعی: اگر روزی به وصالت برسم، در آن روز به اوج آرزوهایم دست یافتهام.
هوش مصنوعی: از زمانی که موجی از شوق و محبت تو در قلبم جا گرفت، از خطرات و آشوبهای آخرالزمان در امان شدم.
هوش مصنوعی: آن روز، در دل من روشن شد که از دوستانم به یک سمت و سوی خانوادگی پیوستهام.
هوش مصنوعی: در آغاز، هیچ خبری از وجود و صدای خودم نداشتم، اما در مدرسهی علم و دانش علی، به درک و فهم عمیقتری رسیدم.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، من به خاطر سایه تو، مثل بلبل در بهشت به سر میبرم و لذت میبرم.
هوش مصنوعی: دل من از محبت پیامبر و ولی و آل او پر شده است و به خاطر دوستی با آنها، خوشحالی دوستانم را نیز احساس میکنم.
هوش مصنوعی: روزی امام عصر به تو میگوید که شاد باش، زیرا من برای بخشیدن گناهانت به تو تضمین دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
چون کرمپیله، عشق تنیدم به خویش بر
چون پرده راست گشت من اندر میان شدم
دیگر که داندم چو من از خود برآمدم
[...]
هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم
ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من
[...]
گر چون برنج پیر و چو نان ناتوان شدم
هر گه که بوی قلیه شنیدم جوان شدم
پالوده داشتم هوس اکنون هزار شکر
«بر منتهای همت خود کامران شدم .»
اسرارها که در دل گیپا نهاده اند
[...]
تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم
در دیر خاک درگه پیر مغان شدم
خاک ره من اهل نظر سرمه میکنند
زاندم که خاک درگه آن آستان شدم
پیرانه سر اگر نه جوانیست در سرم
[...]
دور از درت به تیغ نه از بهر جان شدم
اندیشه از ملال تو کردم از آن شدم
پایم ندید رفتن ازان در چو راندی ام
گویی گداختم همه تن تا روان شدم
بس در پی وصال تو میگشتم و نشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.