تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم
در دیر خاک درگه پیر مغان شدم
خاک ره من اهل نظر سرمه میکنند
زاندم که خاک درگه آن آستان شدم
پیرانه سر اگر نه جوانیست در سرم
بهر چه عاشق رخ آن دلستان شدم
ز اقبال درد عشق منم عالمی دگر
ورنه ز چشم و دل ز چه دریا و کان شدم
در عشق آن پری که نشانش پدید نیست
اندر میان اهل جنون بی نشان شدم
از بیم خیل غم وطنم گشت میکده
غم نیستم کنون که بدارالامان شدم
وارستم از بلای خودی تا به دست عشق
آواره رمیده بیخانمان شدم
فانی زیاده زین نتوانم عیان نمود
کآشفته این چنین ز هوای فلان شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف حال و روز خود میپردازد. او از ناتوانی ناشی از عشق و هوای دل گسستهاش سخن میگوید و به قدردانی از مغان و کسانی میپردازد که در راه عشق به او کمک کردهاند. او خاک را مقدس میداند و از درد عشقاش به جهانی دیگر اشاره میکند. عشق برای او، نه فقط جنون، بلکه وسیلهای برای رهایی از غم و اندوه زندگیاش شده است. او در نهایت به حالت آوارگی و بیخانمانی میرسد، ناشی از عشق و الهام آن، و به نشان دادن حال پریشان خود میپردازد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تحت تاثیر عشق معشوقان ضعیف بودم، در بیخودی و سرمستی به درگاه پیر مغان رسیدم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به عشق و ارادت خود به معشوق اشاره میکند. او میگوید که اهل نظر به خاک راه او مانند سرمهای ارزشمند و زیبا توجه میکنند. این بیان نشاندهنده مقام و منزلت بالای معشوق است؛ زیرا خاک درگاه او برای شاعر بسیار precious و با ارزش است و او برای رسیدن به آن مقام، خود را به خاک میافکند. در واقع، عشق و احترام به معشوق به قدری عمیق است که همه چیز به خاطر او ارزش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: با اینکه سنم بالا رفته و جوانی در سر ندارم، اما هنوز هم دلیل عاشق شدن به چهره زیبای آن محبوب را نمیفهمم.
هوش مصنوعی: از خوششانسی، در عشق دچار دردم، و این برای من دنیایی متفاوت است. وگرنه از نظر و احساس، چه ارتباطی با دریا و کوه دارم؟
هوش مصنوعی: در عشق آن پری که نشانههایش قابل مشاهده نیست، در میان دیوانگان غیرقابل شناسایی شدم.
هوش مصنوعی: از ترس جمعیت غم و اندوه وطنم، به میخانهای پناه بردم، اما اکنون که به مکانی امن رسیدم، دیگر غمگین نیستم.
هوش مصنوعی: از مشکلات و دردهای خودم رهایی یافتم و اکنون به خاطر عشق، مانند فردی آواره و بیخانه شدهام.
هوش مصنوعی: نمیتوانم بیشتر از این به وضوح بگویم که به خاطر حال و هوای فلان، آشفتگیام زیاد شده و به فنا رسیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
چون کرمپیله، عشق تنیدم به خویش بر
چون پرده راست گشت من اندر میان شدم
دیگر که داندم چو من از خود برآمدم
[...]
هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم
ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من
[...]
گر چون برنج پیر و چو نان ناتوان شدم
هر گه که بوی قلیه شنیدم جوان شدم
پالوده داشتم هوس اکنون هزار شکر
«بر منتهای همت خود کامران شدم .»
اسرارها که در دل گیپا نهاده اند
[...]
دور از درت به تیغ نه از بهر جان شدم
اندیشه از ملال تو کردم از آن شدم
پایم ندید رفتن ازان در چو راندی ام
گویی گداختم همه تن تا روان شدم
بس در پی وصال تو میگشتم و نشد
[...]
تا در طریق عشق تو من جان فشان شدم
بی جان شدم ولیک جهان در جهان شدم
زان دم که باختم دل و جان در قمار عشق
از هر چه عقل فرض کند، بیش از آن شدم
شهباز همتم چو پر و بال برگشاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.