گنجور

 
اوحدی

من همان داغ محبت که تو دیدی دارم

هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم

قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست

که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم

خار در پای چو از دست غمت رفت مرا

گل به دستم ده و از پای درآور خارم

بر دلم بار گران شد چو ز من دور شدی

بار ده پیش خود و دور کن از دل بارم

تا بدان روز تو گویی: اجلم بگذارد

که تو در گردنم آویزی و من بگذارم؟

ز آتش سینهٔ ریشم خبرت شد گویی

که چو خاک از بر خود دور فگندی خوارم

اوحدی گر گنهی کرد، چو پایت برسید

دست گیرش تو، که من بر سر استغفارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

بی تو خونابه به رخساره فرو می بارم

مرغ و ماهی همه شب خفته و من بیدارم

روزگاریست که بی مدّعیان می خواهم

که شبی بر سرِ کویِ تو به پایان آرم

بی تو فردوس نمی خواهم و طوبا و قصور

[...]

سلمان ساوجی

ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم

من چو موی توام آشفته، فرو نگذارم

کرده‌ام نرم به فرمان تو گردن چون شمع

چه کنم من که به فرمان تو سر در نارم

گرچه در راه تو چون خاک رهم رفته به باد

[...]

کمال خجندی

سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم

تا بدین جرم و خطا جان به غرامت آرم

بعد ازین رخ بنهم بر کف پای تو نه چشم

رخ گلبرگ بخار مژه چند آزارم

چون شود بیبر کت هرچه شمارند آن را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
حافظ

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام

خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد

[...]

قاسم انوار

گر بنالم من از این درد که در دل دارم

بس عجب نبود اگر رحم کند دلدارم

کهنه گنجیست درین کنج نهانی پنهان

ترک سر گویم و آن گنج نهان بردارم

قسمتی کان ز ازل رفت چه شاید کردن؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه