گل از رخ تو وام کند زیبائی
سرو از قد تو کسب کند رعنائی
نرگس بود از چشم خوشت تازه و تر
شمشاد ز بالات کند بالائی
از پرتو روی تو بود مه روشن
خورشید بنور تو کند بینائی
آهوی ختن ز گیسویت مشگ برد
عنبر گیرد ز زلف تو بویائی
شوری ز لبت نمک کند در یوزه
دندان تو لؤلوش کند لالائی
شکر ز دهان تو برد شیرینی
قند از لب تو وام کند حلوائی
ابروی تو است قبلهٔ هر مؤمن
زلف تو بود راهزن ترسائی
از عشق تو دیوانه بود هر مجنون
سودای تو کرد فیض را سودائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیباییها و جذابیتهای یک معشوق پرداخته است. شاعر بیان میکند که گل، زیبایی خود را از چهرهی معشوق میگیرد و سرو، رعناییاش را از قامت او کسب میکند. چشمهای معشوق همانند نرگس تازگی و زیبایی دارند و موهایش بویی خوش و دلانگیز دارند. همچنین، لبهای او نمکی شیرین دارند و دندانهایش مانند لؤلو زیبا و جذاب هستند. ابروی او برای مومنان قبله است و زلفش جذاب و گیراست. عشق او دیوانهوار بر دلها تأثیر میگذارد و همهی زیباییها از او سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: گل زیباییاش را از صورت تو میگیرد و زیبایی سرو نیز از قامت تو برداشت میکند.
هوش مصنوعی: چشمان زیبات، مانند نرگس تازه و شاداب است و درخت شمشاد با بالاترین قسمت خود در کنار تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: روشنی و درخشش خورشید به دلیل وجود و زیبایی توست که به همه جهانیان بینایی و آگاهی میبخشد.
هوش مصنوعی: آهوهای ختن از گیسوان تو عطر خوشی را میگیرند و زلفهای تو بوی عطر مشک را پخش میکنند.
هوش مصنوعی: شور و حال لبهایت مانند تلخی نمک است و دندانهای تو مانند مروارید میدرخشد و این زیبایی عمیق آرامشبخش است.
هوش مصنوعی: شیرینی دهانت به قدری است که قند را شرمنده میکند و حلوای خوشمزهای را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: ابروی تو نشاندهندهٔ هدف هر مؤمنی است و موهای تو مانند دزدی است که دلهای عابدان را میرباید.
هوش مصنوعی: هر عاشق دیوانهای به خاطر عشق تو، به دنبال تو بود، در حالی که فیض هم دلداده تو شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی تو چشم حسن را بینایی
یغماست مرا قبله گر از یغمائی
خندان گل سرخی و بت گویائی
زینست که از بتان تو بی همتائی
پاکی و منزهی و بی همتایی
کس را نرسد ملک بدین زیبایی
خلقان همه خفتهاند و درها بسته
یا رب تو در لطف بما بگشایی
ای دوست تر، از دو دیده و بینایی
ای آنکه ز پیش چشم ناپیدایی
آن روز که آمدی مرا دربایی
گر تا به قیامت تو غذانی (؟) نایی
در چشم منی روی بمن ننمائی
واندر دلمی هیچ بمن نگرائی
ای جان و دل و دیده و ای بینائی
چون از دل و دیده در کنارم نائی
گر می دو هزار رطل بر پیمایی
تا می نخوری نباشدت شیدایی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.