گنجور

 
فیض کاشانی

گل از رخ تو وام کند زیبائی

سرو از قد تو کسب کند رعنائی

نرگس بود از چشم خوشت تازه و تر

شمشاد ز بالات کند بالائی

از پرتو روی تو بود مه روشن

خورشید بنور تو کند بینائی

آهوی ختن ز گیسویت مشگ برد

عنبر گیرد ز زلف تو بویائی

شوری ز لبت نمک کند در یوزه

دندان تو لؤلوش کند لالائی

شکر ز دهان تو برد شیرینی

قند از لب تو وام کند حلوائی

ابروی تو است قبلهٔ هر مؤمن

زلف تو بود راهزن ترسائی

از عشق تو دیوانه بود هر مجنون

سودای تو کرد فیض را سودائی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

ای روی تو چشم حسن را بینایی

یغماست مرا قبله گر از یغمائی

خندان گل سرخی و بت گویائی

زینست که از بتان تو بی همتائی

ابوسعید ابوالخیر

پاکی و منزهی و بی همتایی

کس را نرسد ملک بدین زیبایی

خلقان همه خفته‌اند و درها بسته

یا رب تو در لطف بما بگشایی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
فرخی سیستانی

ای دوست تر، از دو دیده و بینایی

ای آنکه ز پیش چشم ناپیدایی

آن روز که آمدی مرا دربایی

گر تا به قیامت تو غذانی (؟) نایی

خواجه عبدالله انصاری

در چشم منی روی بمن ننمائی

واندر دلمی هیچ بمن نگرائی

ای جان و دل و دیده و ای بینائی

چون از دل و دیده در کنارم نائی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجه عبدالله انصاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه