گنجور

 
فیض کاشانی

ای زلف تو مسکن دل شیدائی

وی روی تو مجموع همه زیبائی

جان در تن هیچکس نماند ز نهار

آن عارض و زلف را بکس بنمائی

از حسرت آن لبم بلب آمد جان

از فکرت آن دهان شدم شیدائی

بیمار شدم ز آرزوی چشمت

گشتم ز خیال خال تو سودائی

ایمان بسواد کفر زلفت دادم

بستم زنار و بستدم ترسائی

از حسرت آن میان شدم چون موئی

باشد روزی که در کنارم‌ آئی

گر در نظر تو فیض پستست ولی

دارد ز خیال قد تو بالائی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

ای روی تو چشم حسن را بینایی

یغماست مرا قبله گر از یغمائی

خندان گل سرخی و بت گویائی

زینست که از بتان تو بی همتائی

ابوسعید ابوالخیر

پاکی و منزهی و بی همتایی

کس را نرسد ملک بدین زیبایی

خلقان همه خفته‌اند و درها بسته

یا رب تو در لطف بما بگشایی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
فرخی سیستانی

ای دوست تر، از دو دیده و بینایی

ای آنکه ز پیش چشم ناپیدایی

آن روز که آمدی مرا دربایی

گر تا به قیامت تو غذانی (؟) نایی

خواجه عبدالله انصاری

در چشم منی روی بمن ننمائی

واندر دلمی هیچ بمن نگرائی

ای جان و دل و دیده و ای بینائی

چون از دل و دیده در کنارم نائی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجه عبدالله انصاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه