ای زلف تو مسکن دل شیدائی
وی روی تو مجموع همه زیبائی
جان در تن هیچکس نماند ز نهار
آن عارض و زلف را بکس بنمائی
از حسرت آن لبم بلب آمد جان
از فکرت آن دهان شدم شیدائی
بیمار شدم ز آرزوی چشمت
گشتم ز خیال خال تو سودائی
ایمان بسواد کفر زلفت دادم
بستم زنار و بستدم ترسائی
از حسرت آن میان شدم چون موئی
باشد روزی که در کنارم آئی
گر در نظر تو فیض پستست ولی
دارد ز خیال قد تو بالائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر به زلف و چهره محبوبش اشاره میکند و میگوید که دلش به واسطه زیباییهای او شیدا و بیمار شده است. او از حسرت لب و چشم محبوبش رنج میبرد و از اینکه نمیتواند او را ببیند، در آتش عشق میسوزد. شاعر تأکید میکند که حتی اگر زیبایی محبوبش در نظر دیگران کوچک به نظر برسد، برای او ارزش بسیاری دارد و همیشه در خیال اوست. در نهایت، امید دارد روزی محبوبش در کنار او باشد.
هوش مصنوعی: زلفهای تو خانهی دل دلداده است و چهرهی تو تمام زیباییها را در خود دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس از زندگی و زیباییهای آن بینصیب نماند، چرا که آن چهره و موهای دلربا هیچکس را بیاثر نمیگذارد.
هوش مصنوعی: از آرزو و حسرت لبهای تو جانم به تنگ آمده و از یاد آن دهان دیوانه شدهام.
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی دیدن چشمان تو بیمار شدم و در خیال ریزهکاریهای چهرهات گم شدم.
هوش مصنوعی: من به خاطر زلفت که با کفر سازگار است، ایمان خود را به جهل سپردم و به توبه و ترسایان پیوستم.
هوش مصنوعی: در حسرت آن روز به سر میبرم که تو در کنارش باشی و از این فاصله به اندازهی یک مو احساس دوری کنم.
هوش مصنوعی: اگر در نظر تو، زیبایی و نعمتهای من پایین و ناچیز است، اما حقیقتاً از تخیل و تصور تو، همانند قد و قامت بلند تو ارزش و عظمت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی تو چشم حسن را بینایی
یغماست مرا قبله گر از یغمائی
خندان گل سرخی و بت گویائی
زینست که از بتان تو بی همتائی
پاکی و منزهی و بی همتایی
کس را نرسد ملک بدین زیبایی
خلقان همه خفتهاند و درها بسته
یا رب تو در لطف بما بگشایی
ای دوست تر، از دو دیده و بینایی
ای آنکه ز پیش چشم ناپیدایی
آن روز که آمدی مرا دربایی
گر تا به قیامت تو غذانی (؟) نایی
در چشم منی روی بمن ننمائی
واندر دلمی هیچ بمن نگرائی
ای جان و دل و دیده و ای بینائی
چون از دل و دیده در کنارم نائی
گر می دو هزار رطل بر پیمایی
تا می نخوری نباشدت شیدایی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.