جدا شد از بر من آن انسی روحانی
شدم اسیر بلای فراق جسمانی
برفت یار و از او ماند حسرتی در دل
من و خیال وی و گفتگوی پنهانی
برفت روشنی چشم و شد جهان تیره
نه شب شناسم و نه روز از پریشانی
بود که بار دگر خدمتش شود روزی
کنم بطلعت او باز دیده نورانی
شود که باز به بینم لقای میمونش
وصال او بمن و من بوصلش ارزانی
بود بنامهٔ مشگین اوفتد نظرم
کشم بدیده از آن سرمهٔ سلیمانی
بدیدن خط او دیدهام شود روشن
بخواندن سخنانش کنم گل افشانی
بیا وصال که تا زندگی ز سر گیرم
برو فراق ببر از برم گران جانی
ز فیض تا نفسی هست مژده وصلی
که عن قریب رود زین سراچهٔ فانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و فراق یک معشوق روحانی و تأثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید. او احساس میکند که پس از رفتن یار، حسرت و غم بر دلش سنگینی میکند و دنیا برایش تیره و تار شده است. شاعر امیدوار است که روزی دوباره به وصال یار برسد و نور چشمانش را دوباره ببیند. او از عشق و زیبایی معشوق خود یاد کرده و با احساساتی عمیق از شعر و خط او سخن میگوید. در انتها، شاعر از امید به وصال و فراغت از غم و فراق سخن گفته و آرزو میکند که روزی این جدایی به پایان برسد.
هوش مصنوعی: از من جدا شد آن دوستِ روحانی و اکنون در فراق او، اسیر مشکلات و دردهای جسمانی شدهام.
هوش مصنوعی: دوست رفت و در دل من حسرتی باقی ماند، به یاد او و یادگاری از گفتوگوهای نهانی که با هم داشتیم.
هوش مصنوعی: روشنایی چشمم از دست رفت و دنیا تاریک شد، نه شب را میشناسم و نه روز را، از شدت پریشانی و سردرگمی.
هوش مصنوعی: روزی دوباره به دیدار او خواهم رفت و چهرهاش را که پر از نور و روشنی است، مشاهده خواهم کرد.
هوش مصنوعی: شاید دوباره بتوانم چهرهی زیبا و خجستهاش را ببینم و به وصل او برسم؛ اینکه او نیز مرا به وصال خود بپذیرد.
هوش مصنوعی: در درون خود با زیبایی و جذبهاش، نگاه من را به سویش جلب میکند و من به خاطر آن چشمان مانند سرمهاش، محو تماشای او میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی به زیباییهای او نگاه میکنم، چشمم روشن میشود و با شنیدن کلماتش، شادی و نشاط را به دل میآورم.
هوش مصنوعی: بیا تا با هم به وصل و نزدیکی بپردازیم، زیرا میخواهم زندگی را از نو آغاز کنم. دوری و جدایی را از من دور کن که برایم سخت و طاقتفرسا شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس میکشم، خبر خوش وصالی در راه است که به زودی از این خانهٔ فانی رحلت خواهم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.