ای که درد مرا توئی درمان
ای که راه مرا توئی پایان
کمر خدمتت بدل بستم
هرچه گوئی بجان برم فرمان
دادهام تن بخدمت تو بدل
دادهام دل بطاعت تو بجان
هرچه خواهی بیار بر سر من
یکدمم از درت ولیک مران
بخیال تو زنده است این سر
بهوای تو زنده است این جان
گر نه در سر خیال تست مقیم
ورنه در جان هوای تست روان
نیستم من به جز تن بی سر
نیستم غیر قالب بی جان
یکدم ار وصل تو دهد دستم
میدهم در بهاش جان و جهان
نه جهان خواهم و نه جان جانا
هم جهان فیض را توئی هم جان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و وابستگی عمیقش به معشوق اشاره میکند. او معشوق را درمان دردها و پایان راه خود میداند و به او خدمت میکند و هر فرمانی که بدهد را با جان و دل میپذیرد. شاعر میگوید که زندگیاش تنها به خاطر وجود معشوق است و بدون او چیزی ندارد. او هیچ چیزی غیر از عشق و وصال معشوق نمیخواهد و حتی حاضر است جان و جهانش را به پای او فدای کند. در واقع، معشوق برای او همهچیز است و او را از دنیا و جانی که دارد مهمتر میداند.
هوش مصنوعی: ای کسی که تو دارویی برای دردهای من هستی، و ای کسی که تو مقصد و پایان راه منی.
هوش مصنوعی: برای تو جانم را فدای خدمتت کردهام، هر چه بگویی با کمال میل اطاعت میکنم.
هوش مصنوعی: به تو جان و دل خود را سپردهام و بدنم را در خدمت تو قرار دادهام.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میخواهی بیاور و بر سرم بریز، اما یک لحظه هم در را بر رویم نبند.
هوش مصنوعی: به خاطر تو این سر زنده است و به خاطر تو این جان هم زنده است.
هوش مصنوعی: اگر در فکر و خیال تو نیستم، پس چرا در جانم، آرزوی تو همیشه زنده است؟
هوش مصنوعی: من فقط یک جسم بیسر هستم، چیزی جز یک شکل بیروح نیستم.
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه اتصال تو به من برقرار شود، تمام جان و دنیایم را در ازای آن خواهم داد.
هوش مصنوعی: من نه به دنیای مادی نیاز دارم و نه به جان محبوب، زیرا تو خود هم جهان فیض را به me میدهی و هم جانم را.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد کن: زیرت اندرون تن شوی
تو برو خوار خوابنیده، ستان
جعد مویانت جعد کنده همی
ببریده برون تو پستان
پیر فرتوت گشته بودم سخت
[...]
آمد ای شاه دوش ناگاهان
فیلسوفی به نزد من مهمان
پاک چون رای تو زدوده سخن
تیز چون تیغ تو گشاده زبان
گفت با من ز هر دری و شنید
[...]
جاودان شاد باد شاه جهان
دولت او قوی و بخت جوان
تندرستیش باد و روزبهی
کامکاری و قدرت و امکان
همچو دلها بدو فروخته باد
[...]
امهات و نبات با حیوان
بیخ و شاخند و بارشان انسان
بار مانند تخم خویش بود
سر بیابی چو یافتی پایان
چون سخنگوی بود آخر کار
[...]
ای ببالا بلای آزادان
آرزوی دلی و رنج روان
تنم از عشق تو نوان و نزار
دلم از رنج تو نژند و نوان
آرزوی جوان و پیری تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.