گنجور

 
فیض کاشانی

چون غمی زور آورد خود را به صحرا می‌کشم

ناله را سر می‌دهم از دیده دریا می‌کشم

راز در دل بیش از این نتوان نهفتن چند و چند

بر سر هر چارسو بانگ علالا می‌کشم

نی غلط کی می‌توان گفتن به هرکس راز دل

همدمی هرجا بیابم ناله آنجا می‌کشم

هرکجا گردد دوچارم بی‌سراپا آگهی

بی‌سراپا در رهش سر می‌نهم وامی‌کشم

روز بذل وصل جان‌افزای خود گر سر کشید

من به گرد کوی او از ضعف تن پا می‌کشم

سرخوشم از نشئهٔ صهبای جام معرفت

چون نیابم محرمی این باده تنها می‌کشم

آگهی باید ز سر جان و آنگه رنج تن

گر نباشم آگه از خود رنج بی‌جا می‌کشم

گاه در چشمم درآید گاه در دل جا کند

از جمالش گاه ساغر گاه مینا می‌کشم

از برای آنکه در عقبا بیابم راحتی

رنج گوناگون بسی در دارِ دنیا می‌کشم

سر به سر صحرا ز دود آه من شد کوه کوه

تا نسوزد شهر آهم را به صحرا می‌کشم

دردِ روزم را به شب می‌افکنم ز آشفتگی

کار دی را از پریشانی به فردا می‌کشم

هر جمیلی از جمالش بادهٔ دارد دگر

باده‌های گونه‌گون زان حُسنِ یکتا می‌کشم

دیده‌ام جامست و بت مینا و حسن دوست می

بادهٔ توحید حق زین جام و مینا می‌کشم

آن صهیبی کو کند پرهیز از صهباییم

آن صهیبم من که با پرهیز صهبا می‌کشم

فیض می‌خواهد که سرّ خویش را پنهان کند

من ز نظمش اندک‌اندک رازها وامی‌کشم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عرفی

بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم

نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم

خار خار راحتم ره می زند ای ساربان

گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم

چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز

[...]

کلیم

ریخت ناخن بس که خار یأس از پا می‌کشم

بر در دل می‌نشینم پا ز درها می‌کشم

ساعدم از زیر بار آستین بیرون نرفت

چون نگویم دست همت را ز دنیا می‌کشم

شحنه را بر من گرفتی، محتسب را دست نیست

[...]

صائب تبریزی

تیغ کوه همتم دامن ز صحرا می‌کشم

می‌روم تا اوج استغنا، دگر وامی‌کشم

دست از مشاطه در نازک‌ادایی برده‌ام

سایه از مژگان بر آن زلف چلیپا می‌کشم

در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

..............................

..............................ا می‌کشم

او فراهم می‌کشد چو غنچه جیب از روی ناز

من به صد امید، دامان تمنا می‌کشم

وصل را زان دوست می‌دارم که هجران در پی است

[...]

ابوالحسن فراهانی

رخت چون دیوانگان صحرا به صحرا می‌کشم

عشق می‌گوید سفر کن رخت هرجا می‌کشم

در میان محنت امروز از بس خو کردم

انتظار محنتی دارم که فردا می‌کشم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه