تا من نشوم بیخود هشیار نمیباشم
تا دل ندهم از کف دلدار نمیباشم
گر غیر شوم یکدم با ناز نه پیوندم
تا یار نمیباشم با بار نمیباشم
من هم من و هم اویم هم قلزم و هم جویم
یک بینم و یک باشم بسیار نمیباشم
آنرا که شود چاره ناچار فنا گردد
چون چاره من شد او ناچار نمیباشم
آنرا که رخش بیند هوشی بنمیماند
ز آنروست که من یکدم هشیار نمیباشم
در دار چو باشد او غیری نبود دیار
دیار چو باشد او در دار نمیباشم
از یار وفادارم یکدم نشوم غافل
در ذکرم و در فکرم بیکار نمیباشم
گر صحبت او خواهی از صحبت خود بگذر
با خویش چه باشم من با یار نمیباشم
هر گاه که با غیرم در خوابم و بیخیرم
بیدار چو میباشم بیدار نمیباشم
او نیست چو در کارم بیکارم و بیکارم
در کار چو میباشم در کار نمیباشم
بیماری اگر بینی بیماری عشقست آن
بیمار چو میباشم بیمار نمیباشم
صد شکر بدرویشی هرگز نزدم نیشی
آسایش خلقانم آزار نمیباشم
ایانم و هموارم آسان کن دشوارم
مانند گران جانان دشوار نمیباشم
پائی چو رسد بر سر دستی فکنم اسپر
از خاک رهم کمتر جبار نمیباشم
ای فیض بس از دعوی از دعوی بیمعنی
آن بس که بدوش کس من بار نمیباشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بیانگر احساسات عاشقانه و تناقضهای درونی شاعر است. او میگوید تا وقتی که از عشق واقعی خود جدا نشود، هیچ وقت کاملاً هشیار و مستقل نخواهد بود. شاعر احساس میکند که وجود او و معشوقش به هم گره خورده است و در عین حال بیان میکند که درد و رنج عشق او را به بیخوابی و ناآرامی میکشاند. هر چه که او با غیر معشوقش در ارتباط باشد، حالش بدتر میشود و از نظر روحی دچار سردرگمی میشود. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که تنها در کنار معشوقش احساس وجود و آرامش میکند و غیر از او هیچ چیز برایش معنا ندارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به حالت بیخبری و بیتصمیمی نرسم، هشیار نمیشوم و تا زمانی که دل خود را به محبوب ندهیم، نمیتوانم به او تعلق خاطر پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای بخواهم غیر از خودم باشم و با ناز و فریب رفتار کنم، هرگز به کسی نخواهم پیوست. تا زمانی که یار و محبوب من نباشد، من نیز بار سنگینی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: من هم خودم را دارم و هم او را، هم دریا هستم و هم جویبار. در درونم یک واقعیت وجود دارد و در عین حال تنها یک وجود دارم که نتوانم به فراوانی تجزیه شوم.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به راهحلی برسد، طبیعتاً نمیتواند دچار زوال شود. اما وقتی من به چارهای برسم، دیگر ناچار نیستم و آزاد هستم.
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی او را ببیند، دیگر نمیتواند هوشیار بماند، زیرا من حتی برای یک لحظه هم نمیتوانم هوشیار باشم.
هوش مصنوعی: اگر او در سرزمین دیگری باشد، برای من هیچ فرقی نمیکند که در کجا زندگی کنم؛ زیرا اگر او در دیاری باشد، من در این مکان نمیتوانم بمانم.
هوش مصنوعی: هرگز از یاد یار وفادارم غافل نمیشوم و همیشه در فکر و ذکر او هستم و بیکار نمینشینم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی درباره او صحبت کنی، باید از صحبت با خودت عبور کنی، زیرا ما در اینجا در کنار یکدیگر نیستیم و من نمیتوانم با یار خودم باشم.
هوش مصنوعی: هر وقت که در خواب با کسی جز تو هستم و از تو بیبهرهام، وقتی که بیدار میشوم، انگار هنوز بیداری واقعی ندارم.
هوش مصنوعی: من وقتی او در کارم نیست، بیهدف و بیمعنا هستم و حتی وقتی مشغول به کار هستم، حضور او باعث میشود که احساس کنم در واقع در کاری نیستم.
هوش مصنوعی: اگر به بیماری عشق توجه کنی، متوجه میشوی که عشق خود یک بیماری است. آن عاشق که در این حال به سر میبرد، در واقع به نوعی بیمار محسوب نمیشود.
هوش مصنوعی: من به دلیل اینکه در آستانه درویشی هستم، هرگز سخنی زننده بر زبان نیاوردهام و آرامش مردم برایم مهم بوده و هرگز به آنها آزار نمیرسانم.
هوش مصنوعی: من در حال حاضر در اوج آمادگی هستم و میخواهم به سادگی برای تو هموار شوم. من مانند یک جان عزیز و گرانبها سخت نیستم.
هوش مصنوعی: وقتی پایم به هدفی نزدیک شود، به آرامی خود را کنار میکشم و از خاکی که زیر پایم است، محافظت میکنم تا کمتر از کسانی که قدرتمندند به نظر برسم.
هوش مصنوعی: ای فیض، بس است که از دعوا و جدل دوری کنیم، زیرا من هیچ باری بر دوش کسی نیستم و نمیخواهم درگیر مسائل بیمورد شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.