در وصل تو میزنند احباب
تاب هجران نماندشان بشتاب
بی تو جان تا بکی تواند زیست
دل بیچاره چند آرد تاب
بنماآفتابرا بسی ابر
بگشا از جمال خویش نقاب
تا بمانند عاقلان حیران
خشک مغزان شوند اولواالالباب
پیشوایان شوند تازه مرید
شیب را نو کنند عهد شباب
بنده و خواجه در هم آمیزند
یتفانی العبید فی الارباب
باخودآیند بیخودان هوا
هوشیاران شوند مست و خراب
نه بصر ماند از اولوا الابصار
نه ادب آید از اولوا الالباب
اینچنین روزی ار شود روزی
لیس فیض یری والااصجاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نوعی از عشق و دوری اشاره میکند. او میگوید که دوستانش از دوری معشوق نمیتوانند تاب بیاورند و به سرعت به سوی او میآیند. بیمعشوق، زندگی سخت و طاقتفرساست و دل نمیتواند بیش از این تحمل کند. شاعر از زیبایی معشوق میخواهد که خود را نمایان کند تا عقلمندان و هوشیاران به حیرت بیفتند و از این حیرت تغییر کنند و به عشق و شادابی جوانی بازگردند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که در آن روز خاص، هیچ فضیلتی نیست و همه در عشق غرق خواهند شد.
هوش مصنوعی: در زمان وصال تو، دوستان به سراغ تو میآیند تا از عذاب دوری تو رهایی یابند.
هوش مصنوعی: بدون تو جان تا کی میتواند زندگی کند؟ دل بیچاره چه زمانی میتواند این همه درد را تحمل کند؟
هوش مصنوعی: آفتاب را در میان ابرهای زیاد نمایان کن و زیبایی خود را از پشت پرده پنهانی برملا ساز.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که برخی از افراد با وجود داشتن عقل و بصیرت، همچنان در حیرت و سردرگمی باقی میمانند و نمیتوانند حقیقت را درک کنند. این وضعیت میتواند به دلیل عدم استفاده درست از عقل یا نداشتن توجه به نکات مهم زندگی باشد.
هوش مصنوعی: رهبران برای پیروان خود تازگی و شادابی میآورند و به آنها کمک میکنند تا در جوانی و جوانی خود دوباره شور و شوق پیدا کنند.
هوش مصنوعی: بنده و صاحبمنصبان در همتنیدگی و تعامل هستند و در این میان، بندگان در خدمت اربابان خود قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: آدمهای بیخود وقتی به خودشان برگردند، هوشیار میشوند و دچار حالاتی خاص و متفاوت میگردند.
هوش مصنوعی: نه کسی که دیدش تیز است میتواند حقیقت را ببیند، و نه کسی که فهری عمیق دارد، میتواند ادب را به درستی درک کند.
هوش مصنوعی: اگر روزی چنین بیفتد که هیچ لطف و فیضی نباشد و فقط سختی و مصیبت وجود داشته باشد، آن روز چه روز غم انگیزی خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.