گنجور

 
فیض کاشانی

هر که حرفی ز کتاب دل ما گوش کند

هر چه از هر که شنیده است فراموش کند

تا ابد از دو جهان بیخبر افتد مدهوش

هر که یک جرعه می از ساغر ما نوش کند

لذت مستی بی‌باده ما هر که چشید

کی دگر یاد شراب و هوس هوش کند

هر که دید است رخ او ندهد گوش به پند

چشم خود وقف بر آن زلف و بناگوش کند

افسدوهاست شه عشق که در قریهٔ دل

هرچه یابد همه را بیخود و مدهوش کند

ز آسمان بهر نثارش طبق نور آید

سینهٔ خویش بر اسرار چو سرپوش کند

پخت دل ز آتش سودای غم بیهوده

فیض مگذار که این دیک دگر جوش کند

 
 
 
ناصر بخارایی

دلم از جام غمت نیش بلا نوش کند

همه را درد و مرا درد تو بیهوش کند

چون به پیشت نکنم ناله؟ که بلبل در باغ

این محال است که گل بیند و خاموش کند

کامم از شهد شهادت، لب تو شیرین کرد

[...]

وحشی بافقی

حاشَ لِلَّه که وفایِ تو فراموش کند

سخنِ مصلحت‌آمیزِ کسان، گوش کند

میلی

سخن آن مست کجا با من مدهوش کند

مگر از سرزنش غیر فراموش کند

فرصت حرف چو یابم، ز رقیبان گویم

تا به این حیله ز من هم سخنی گوش کند

در سخن آیم و از بس که کنم بی‌تابی

[...]

طبیب اصفهانی

گرنه گل ناله‌ای از مرغ چمن گوش کند

ناله را مرغ چمن به که فراموش کند

نالم از دیده تر تابکی از مشت خسی

هر نفس آتشی افروزم و خاموش کند

در کنار توازین رشگ خورم خون که مباد

[...]

آذر بیگدلی

ناله ی مرغ قفس، گر بچمن گوش کند

غنچه از تنگدلی خنده فراموش کند

سخنی دارم و میگویم اگر گوش کند

گرچه پندی است که نشنیده فراموش کند

هوس ناله کنم، چون شنوم ناله ی غیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه