هر کجا داغ و درد و غم باشد
کاش بر جان من رقم باشد
نو بنو مرهمیست بر دل ریش
درد و داغی که دم بدم باشد
ز آتش عشقم ار بسوزد جان
یا شود شعله دل چو غم باشد
خام افسرده را چو باید پخت
آتش عشق مغتنم باشد
هرکه در عشق میتواند سوخت
بجهنم رود ستم باشد
دارم امید آنکه در غم عشق
دل من ثابت القدم باشد
وه که گلزار داغهای دلم
خوشتر از روضهٔ ارم باشد
هرکه در دل نباشدش عشقی
حاصلش حسرت و ندم باشد
فیض را بخت اگر کند یاری
در ره عشق حق علم باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات و دردهای ناشی از عشق میپردازد. او به داغ و غم در دلش اشاره میکند و آرزو میکند که این دردها بر جانش حک شده باشد. عشق را مرهمی برای دل زخمی میداند و از آتش عشق که ممکن است جانش را بسوزاند یا دلش را بسوزاند، سخن میگوید. شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق واقعی در دل باعث سوختن و رنجکشی است و کسانی که عشق را تجربه نمیکنند، تنها حسرت و اندوه را خواهند داشت. در نهایت، امید دارد که در غم عشق، دلش استوار بماند و به رغم تمام دردها، زیباییهای عشق را درک کند.
هوش مصنوعی: هر جا که ناراحتی و رنج و غم وجود داشته باشد، کاش تمام این دردها به سرنوشت من ختم شود.
هوش مصنوعی: نوید و امیدی تازه چون مرهمی بر دل جریحهدار است که درد و غم آن لحظه به لحظه احساس میشود.
هوش مصنوعی: اگر از عشق، جانم بسوزد یا دل به خاطر غم شعلهور شود، مهم نیست.
هوش مصنوعی: برای پختن خام و افسرده، باید آتش عشق را غنیمت شمرد.
هوش مصنوعی: هرکس که بتواند در عشق جان خود را فدای آن کند، به جهنم برود؛ زیرا این کار عذاب و رنجی است که بر خود میپسندد.
هوش مصنوعی: امیدوارم که قلب من در میان درد و رنج عشق استوار و پایدار بماند.
هوش مصنوعی: آه، اینکه باغ دلتنگیهایم برایم زیباتر از باغ ارم است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش عشق وجود نداشته باشد، دچار حسرت و افسوس خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر بخت در محبت به خداوند یاری کند، در آن صورت علم و دانش میتواند راهنماییکننده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرد را چون دم و درم باشد
آن نکوتر که جود هم باشد
ای کریمی که پشت چرخ فلک
پیش تو سال و مه بخم باشد
اوحد الدین جهان فضل و کرم
کت دل و دست کان و یم باشد
بخت سرویست پیش درگه تو
[...]
دخل او آنگهی که کم باشد
زو یکی شهر محتشم باشد
دست آن به که خود قلم باشد
کش سر و کار باقلم باشد
نی ز نی کن ، قلم زنی بگذار
کانک این کرد محترم باشد
زهره را کار از آن بساز و نو است
[...]
دل او منبع حکم باشد
جان پاکش ز حق نعم باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.