یاد باد آنکه اثر در دل شیدا میکرد
آن نصیحت که مرا واعظ و ملا میکرد
یاد باد آنکه مرا بود دل دانایی
عالمی کسب خرد زان دل دانا میکرد
اختیار از کف من برد کنون معشوقی
که به دل گاه گره میزد و گه وا میکرد
تاخت بر مملکت دین و دلم یکباره
آنکه صید من دل خسته تمنا میکرد
برد از دست من امروز متاع دل و دین
رفت آن کاین دلم اندیشه فردا میکرد
گو بیا کفر من دل شده بنگر ملا
آنکه از دفتر دینم ورقی وا میکرد
گو بیا حالی و بر گریهٔ من فاش بخند
که پس پردهام از پیش تماشا میکرد
بسته دید از همهسو راه رهایی بر خود
دل که گاهی هوس زلف چلیپا میکرد
ممکنم نیست ازین دام خلاصی دیگر
جاش خوش باد که از دور تماشا میکرد
دل بیچاره چو افتاد درین ورطه نخست
روز و شب ورد «متی اخرج منها» میکرد
آخرالامر به گرداب بلا تن در داد
آنکه با ترس نظر بر لب دریا میکرد
بت پرستید و برهمن شد و زنار ببست
رفت آن فیض که او دفتر دین وا میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یادآوری تجربیات گذشته و تاثیر آنها بر دل شاعر میپردازد. شاعر از نصیحتهای گذشته، دلآگاهی و تاثیر عشق بر زندگیاش سخن میگوید. او از گرفتاریاش در عشق و از دست دادن ایمان و دلمشغولیهایش مینالم. به یاد میآورد که چگونه عشق او را از راه خودش منحرف کرده و به ورطهای از مشکلات کشانده است. شاعر در نهایت به ناامیدی و بیپناهی در برابر عشق و معشوق اشاره میکند و به تضاد بین دین و عشق اشاره میکند، به طوری که عشق او را به کفر و جسارت نسبت به باورهایش رهنمون میشود.
هوش مصنوعی: به یاد آن شخص میافتم که با سخنانش در دل عاشق تأثیر میگذاشت و نصیحتهایی میکرد که مرا به راه راست هدایت مینمود.
هوش مصنوعی: به یاد آن شخص میافتم که دلش پر از دانش بود و از آن دل آگاه، علم و خرد به دست میآورد.
هوش مصنوعی: مجبور شدهام که تحت تأثیر معشوقی قرار بگیرم که گاهی اوقات با عشق و گاهی دیگر با بیمیلی، دل مرا به هم میزند.
هوش مصنوعی: ناگهان بر سر مملکت دین و دلم حملهای آورده شد، آن کسی که دل خستهام را میخواست و به دنبالم بود.
هوش مصنوعی: امروز چیزی از دستم رفت که هم قلبم و هم دینم را شامل میشد. زیرا دل من درگیر فکر کردن به آینده بود.
هوش مصنوعی: بیا و ببین که من چگونه از دین دست کشیدهام، ای ملا! آن کسی که وقتی ورقهای کتاب دینم را میگشوده، حالا به کفر روی آورده است.
هوش مصنوعی: بیا و با خندهای صریح به گریهام نگاه کن، زیرا من از پشت پرده نظارهگر تو بودم.
هوش مصنوعی: از هر طرف راه فرار را بسته میدید، اما دلش در زمانی که هوس زلف چلیپا به سرش میزد، مجبور بود.
هوش مصنوعی: من دیگر هیچ راهی برای رهایی از این دام ندارم. امیدوارم که آنجا که هستی، خوشبخت و راحت باشی، چون از دور به من نگاه میکردی.
هوش مصنوعی: دل بیچاره که در این مشکل گرفتار شده، هر روز و شب در فکر این است که چه زمانی از این وضعیت نجات مییابد.
هوش مصنوعی: در نهایت، کسی که با ترس به دریا نگاه میکرد، به گرداب مشکلات و بلاها دچار شد.
هوش مصنوعی: او به پرستش بتها رو آورد و به آیین برهمن درآمد و زنار (نوار مذهبی) بست، در حالی که آن فیضی که او را به درک دین و آیین واقعی میرساند، از دست رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت
[...]
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
[...]
دوش در حلقه زلف تو دلم جا میکرد
هردم از هر شکن آن گرهی وامیکرد
هر گره را که از آن حلقه گشادی میداد
پرتو دیگر از آن روی تماشا میکرد
چشمش از نور جمال تو جلایی مییافت
[...]
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد
آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت
عکس خورشید در آب خضر افشا میکرد
همچو می مست و چو آن عکس همیشد بیخود
[...]
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون ترا کاش تماشا میکرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.