گنجور

 
فیض کاشانی

یاد باد آنکه اثر در دل شیدا می‌کرد

آن نصیحت که مرا واعظ و ملا می‌کرد

یاد باد آنکه مرا بود دل دانایی

عالمی کسب خرد زان دل دانا می‌کرد

اختیار از کف من برد کنون معشوقی

که به دل گاه گره می‌زد و گه وا می‌کرد

تاخت بر مملکت دین و دلم یکباره

آنکه صید من دل خسته تمنا می‌کرد

برد از دست من امروز متاع دل و دین

رفت آن کاین دلم اندیشه فردا می‌کرد

گو بیا کفر من دل شده بنگر ملا

آنکه از دفتر دینم ورقی وا می‌کرد

گو بیا حالی و بر گریهٔ من فاش بخند

که پس پرده‌ام از پیش تماشا می‌کرد

بسته دید از همه‌سو راه رهایی بر خود

دل که گاهی هوس زلف چلیپا می‌کرد

ممکنم نیست ازین دام خلاصی دیگر

جاش خوش باد که از دور تماشا می‌کرد

دل بیچاره چو افتاد درین ورطه نخست

روز و شب ورد «متی اخرج منها» می‌کرد

آخرالامر به گرداب بلا تن در داد

آنکه با ترس نظر بر لب دریا می‌کرد

بت پرستید و برهمن شد و زنار ببست

رفت آن فیض که او دفتر دین وا می‌کرد

 
 
 
عبید زاکانی

دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می‌کرد

دلم آتشکده و دیده چو دریا می‌کرد

نقش رخسار تو پیرامن چشمم می‌گشت

صبر و هوش من دل‌سوخته یغما می‌کرد

شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم می‌سوخت

[...]

حافظ

سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد

وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش

[...]

جامی

دوش در حلقه زلف تو دلم جا می‌کرد

هردم از هر شکن آن گرهی وامی‌کرد

هر گره را که از آن حلقه گشادی می‌داد

پرتو دیگر از آن روی تماشا می‌کرد

چشمش از نور جمال تو جلایی می‌یافت

[...]

امیرعلیشیر نوایی

دل اگر میل سوی ساغر صهبا می‌کرد

بهر عکس رخ آن ساقی زیبا می‌کرد

آن چه روی است که چون عکس به می می‌انداخت

عکس خورشید در آب خضر افشا می‌کرد

همچو می مست و چو آن عکس همی‌شد بی‌خود

[...]

صائب تبریزی

آن که منع من مخمور ز صهبا می‌کرد

لب میگون ترا کاش تماشا می‌کرد

عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت

حسن آن روز که آیینه مصفا می‌کرد

دل پرخونم اگر آبله بیرون می‌داد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه