گنجور

 
فیض کاشانی

چو نقاش ازل طرح جهان کرد

محبت را چو جان دوری نهان کرد

شراب عشق بر آفاق پیمود

جهانرا سربسر لبریز جان کرد

جهان چون مست شد از باده عشق

گلی را دل ز دلها جان روان کرد

برون آورد دست لطف از جیب

چگویم تا چها با جسم و جان کرد

دل آزاد کانرا جای خود ساخت

روان عاشقان جان جهان کرد

عنایتهای عشق لایزالی

چه با جان دل آزاد گان کرد

نقاب از روی چون خورشید برداشت

جمالی در هویدائی نهان کرد

ربود از سینها او هر دلی بود

چو دلها را ربود آهنگ جان کرد

بدردی فیض را بخرید از وی

دوای درد بی درمان بآن کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

شوانم خواب در مرز گلان کرد

گلم واچید و خوابم را زیان کرد

باغبان دید که مو گل دوست دیرم

هزاران خار بر گل پاسبان کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه