بده ساقی آن جام لبریز را
بده بادهٔ عشرت انگیز را
میی ده که جان را برد تا فلک
درد کهنه غربال غم بیز را
چه پرسی زمینا و ساغر کدام
بیک دفعه ده آن دو لبریز را
گلویم فراخست ساقی بده
کشم جام و مینا و خم نیز را
اگر صاف می می نیاید بدست
بده دردی و دردی آمیز را
در آئینهٔ جام دیدم بهشت
خبر زاهد خشگ شبخیز را
پریشان چو خواهی دل عاشقان
برافشان دو زلف دل آویز را
بشرع تو خون دل ما رواست
اشارت کن آن چشم خونریز را
چه با غمزهٔ مست داری ستیز
بجانم زن آن نشتر تیز را
دل فیض از آن زلف بس فیض دید
ببر مژده مرغان شبخیز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که جامی پر از شراب و لذت را به او بدهد. او از زیبایی و اثرات خوشایند شراب صحبت میکند و میخواهد که غمها و دردهایش را فراموش کند. شاعر به استفاده از نمادهایی چون «آیینه» و «زلف» اشاره میکند و از عشق و جذابیت معشوقهاش میگوید. در نهایت، او به تضاد میان لذتهای دنیوی و غمهای عاشقانه پرداخته و درخواست میکند تا زیبایی و شادی به زندگیاش برگردد.
هوش مصنوعی: به من آن لیوان پر از نوشیدنی را بده، آن شرابی که باعث شادی و لذت میشود.
هوش مصنوعی: نمیخور که جان را میگیرد و تا آسمان، دردهای قدیمی را مانند غربالی که غم را جدا میکند، به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: چرا از زمین و لیوان میپرسی؟ آیا در یک لحظه میتوانی آن دو را پر کنی؟
هوش مصنوعی: گلویم باز است، ای ساقی، پس به من شراب و جام و ظرف را بده تا بنوشم.
هوش مصنوعی: اگر عشق به تو به آسانی و بدون رنجی حاصل نشود، پس دردی را که عشق به همراه دارد، تحمل کن.
هوش مصنوعی: در آینهٔ شیشهای دیدم که بهشت خبر زاهد خشک را به شب خواب میدهد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دل عاشقان را در هم بریزی، میتوانی دو زلف زیبای خود را افراز کنی.
هوش مصنوعی: در پیش تو درد و رنج ما پذیرفتنی است، کافیست تنها با نگاهی اشاره کنی که به ما بگویی چه کنیم.
هوش مصنوعی: با چشمان فریبندهات چگونه با من درگیر میشوی؟ بزن آن دمی که همچون تیغی تیز بر جانم فرود میآید.
هوش مصنوعی: دل به خاطر آن زلف زیبا از نعمتها پر شده است، پس خبر خوب را به پرندگان صبحگاهی ببر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگفت و برانگیخت شبدیز را
بداد آرمیدن دل تیز را
مکش بر کهن شاخ نو خیز را
کز این کشت شیرویه پرویز را
تفاوت بود اهل تمییز را
به هر کس ندادند هر چیز را
بهل ذکر چشمان خونریز را
بمان فکر زلف دل آویزرا
دل و جان بیاد خدا زنده دار
بحق چیز کن این دو ناچیز را
اگر مستی آرزو با شدت
[...]
بیا ساقی، آن جام لبریز را
شکرریز کن نام پرویز را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.