چهارم فروهل بد و زنگله
دو جنگی به کردار شیر یله
به ایران نبرده به تیر و کمان
نبد چون فروهل دگر بدگمان
چو از دور ترک دژم را بدید
کمان را به زه کرد و اندر کشید
برآورد زان تیرهای خدنگ
گرفته کمان رفت پیشش به جنگ
ابر زنگله تیرباران گرفت
ز هر سو کمین سواران گرفت
خدنگی به رانش برآمد چو باد
که بگذشت بر مرد و بر اسب شاد
به روی اندر آمد تگاور ز درد
جدا شد از او زنگله روی زرد
نگون شد سر زنگله جان بداد
تو گفتی همانا ز مادر نزاد
فروهل فروجست و ببرید سر
برون کرد خفتان رومی ز بر
سرش را به فتراک زین برببست
بیامد گرفت اسب او را به دست
به بالا برآمد به سان پلنگ
به خون غرقه گشته بر و تیغ و چنگ
درفش خجسته برآورد راست
شده شادمان یافته هرچ خواست
خروشید زان پس که پیروز باد
سر خسروان شاه فرخ نژاد