نگه نکرده گذشتی ز من به ناز امشب
شدم ز ناز تو شرمندة نیاز امشب
چو دید در کف پای تو جانفشانی من
زبان شمع به پروانه شد دراز امشب
به دل فزوده گره بر گره نمیدانم
که میکند گره از زلف یار باز امشب؟
زبس به روی تو بزم از چراغ مستغنیست
فتاده شمع ز شرم تو در گداز امشب
چه روی داده ندانم که نگسلد فیّاض
ز تار نالة زارم نوای ساز امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از فداکاری و عشق سخن میگوید. او آرزو دارد که حتی لحظهای از وصال محبوبش نصیبش شود، هرچند عمرش کوتاه باشد. همچنین به رازهای عاشقانه و رسواییهای عشق اشاره میکند و از اندوه و غم ناشی از عشق میگوید. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که با وجود تیرهروزی و پیری، باز هم فرصتی برای شادی و روشنایی زندگی خود پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: امشب به خاطر زیباییهایت، حس نیاز و شوق بسیاری در دل من ایجاد شده است و من از اینکه تو به این راحتی از کنار من رد شدی، احساس شرمندگی میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که جانفشانی من را در پای تو دید، زبان شمع به پروانه کشید و امشب صحبتش طولانی شد.
هوش مصنوعی: دل به تنگی و مشکلات بیشتری دچار است و نمیدانم آیا امشب میتواند گرهای که از زلف محبوب بسته شده را باز کند یا نه؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهرهات، دیگر نیازی به چراغ در این مهمانی نیست و شمع از شرم وجود تو به زمین افتاده و در حال ذوب شدن است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه اتفاقی افتاده که من را از این حال و روز نجات ندهد. موسیقی و نالهی غمگین من در شب امشب همچنان ادامه دارد و از آن کم نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شکر گویمت ای بخت کارساز امشب
که آمدم ببر آن یار دل نواز امشب
بناز آمد و بنشت و گفت خیز و بسای
بشکر چهره بدرگاه بی نیاز امشب
چو هست دامن یارت بدست و جام شراب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.